گناباد ، شهر كهنترين قنات جهان
شواهد بر جاي مانده از محوطه هاي باستاني نشان از استقرار و زندگي اجتماعي انسان هاي پيش از تاريخ در اين ناحيه دارد.
گناباد به سبب قرار گرفتن در مسير هاي سوق الجيشي مورد توجه حكمرانان هخامنشي بوده است.
قنات گناباد كه برخي احداث آن را به بهمن پسر اسفنديار پسر گشتاسب پسر سهراب نسبت مي دهند مويد رونق اين سرزمسن در آن ادوار ديرين مي باشد.
اين شهر در صدر اسلام « جنابد» نام داشت و از وقايع مهم در دوره اسلامي مي توان به قيام امامزاده سلطان محمد عابد بردار حضرت رضا بر عليه حكام عباسي اشاره كرد.
اين ناحيه در دوره سلجوقي به دليل وجود شخصيتي مبارز همچون ابونصر فارياني وزير طغرل بيك سوم از اهميت خاصي برخوردار بوده است. مسجد جامع گناباد در عصر حكمراني خوارزمشاهيان بنا گرديد.
و در زمان تيموريان نيز يكي از حاكم نشينان ايالات قهستان بوده. در اوايل قرن سيزدهم گروهي از اعراب شيباني به اين نواحي مهاجرت نمودند.
برخي از جاذبه ها و آثار تاريخي گناباد:
مسجد جامع گناباد:
مسجد جامع در ميان شهر گناباد واقع شده و از بناهاي ارزشمند دوره خوارزمشاهيان است.
بناي مسجد با نقشه دو ايواني مشتمل بر سر در تزئيني، صحن وسيع مياني، دو ايوان شمالي و جنوبي و رواق و سه شبستان ستوندار در جهات ديگر است. اين مسجد داراي دو ورودي در شمال شرقي و جنوب شرقي است.
مدخل جنوب شرقي در حال حاضر فاقد تزئينات است، اما در سر در ورودي شمال شرقي با طاق جناغي داراي يك حاشيه تزئيني در پا كار طاق به عرض 25 سانتي متر است كه بر آن نقوش پرندگان در ميان گل وبرگ گچبري شده كه به احتمال زياد مربوط به دوره قاجار است.
مسجد جامع بجستان :
اين بنا در بجستان در 51 كيلومتري شمال غربي گناباد واقع شده بناي اوليه مربوط به دوره تيموري مي باشد اين بنا داراي دو ايوان در شمال و جنوب مي باشد.
مسجد جامع جويمند:
اين بنا در روستاي جويمند در شهرستان گناباد و جنوب خراسان واقع گرديده و بناي اوليه آن براساس سنگ نوشته سر در سال 1040 ه ق توسط شاه حسين پنجم بناشده است.
رباط زين آباد:
اين بناي ارزشمند در 60 كيلومتري غرب گناباد و به فاصله 15 كيلومتري جنوب شرقي بجستان واقع است.
رباط زين آباد با وسعت تقريبي 2500 متر مربع به صورت نقشه چهار ضلعي و فضاهاي معماري متفاوت توقفگاه كاروانياني بوده است كه مسير كوير را طي مي نموده اند.
در اضلاع شمالي و جنوبي در هر طرف از صحن رباط فضاهايي براغي اقامت مسافران و اتاق هايي متناسب تعبيه شده است.
بنا بر شواهد معماري رباط زين آباد از يادگارهاي معماري عصر قاجار در گناباد است.
مزار بيدخت:
اين بقعه آرامگاه بنيانگذار شعبه اي از فرقه صوفيه نعمت اللهي و قطب هاي آن است.
اين مجموعه مشتمل بر چهار صحن بزرگ بنامهاي صحن پايين، بالا، كوثر و فردوس ودو حوض سنگي است.
گنبد بنا آراسته به كاشيهاي لقيبي و كتيبه مي باشد در اطراف بنا نيز حجره هايي براي اقامت مسافران در نظر گرفته شده است.
مقبره جغتين گيسور:
در گستره دشتي وسيع در 72 كيلومتري شمال شرقي گناباد در شمال روستاي گيسور، بنايي آجري و زيبا متعلق به سده هشتم هجري قرار دارد.
اين اثر به اشتباه مقبره جغتاي پسر چنگيز خان مغول معروف شده است.
اما به احتمال بسيار آرامگاه يكي از بزرگان و صاحب منصبان ايراني است كه هويت وي آشكار نگرديده است.
اين بنا مشتمل بر فضاي چهار طاقي است و گنبدي بر فراز آن قرار داشته است. در بخش تحتاني بنا نيز محل سردابه اي شكل وجود دارد كه مكان دفن متولي احتمالا در همان قسمت بوده است.
بقعه سلطان محمد عابد(ع):
اين بقعه در 24 كيلو متري جنوب شهر گناباد مشرف بر كاخك بر فراز مدفن سلطان محمد بن موسي الكاظم ايجاد شده است.
قرائن تاريخي اين شخصيت رابرادر حضرت رضا (ع) معرفي نموده اند كه بعد از شهادت آن حضرت به قصد مبارزه با حكومت مامون با ياران خود وارد خراسان گرديده و سرانجام توسط مامون عباسي در قصبه كاخك به شهادت رسيد.
بنابر اقوال گوناگون بنيان اوليه آرامگاه متعلق به اواخر دوره سلجوقي بوده و ساختمان فعلي پس از سالها تغيير و تحول در زمان شاه طهماسب صفوي ساخته شده است.
در سال هاي اخير مجموعه مرمت و سازماندهي شده است.
مجموعه معماري روستاي عمراني:
در فاصله حدود 20 كيلو متري شمال گناباد، مجموعه عظيم معماري، محصور در برج و بارو مشهاهده مي شود كه به «عمراني» شهرت دارد.
اين روستا تا سي سال پيش مسكوني بوده و در حال حاضر هم بافت تاريخي خود را حفظ نموده و تاسيسات دفاعي و بادگيرهاي آن هنوز پا برجاست.
اين روستا علاوه بر معابر و بقاياي معماري ارزشمند سنتي داراي حمام، رباط و دو آب انبار بزرگ است كه متعلق به دوران سلجوقي تا صفوي است.
قلعه دختر شوراب:
اين قلعه سنگي در حدود 15 كيلو متري شهر گناباد و مشرف بر روستايي به نام شوراب واقع شده است و از ابنيه دوران پيش از اسلام و مركب از سه فضاي معماري است كه تمامي آنها به صورت برآمدگي بقاياي ساختماني از شرق به غرب بر روي محدوده قلعه بنيان شده است.
بخش تحتاني آن مدخل قلعه محسوب گرديده و شامل برجي مدور ، دالانهاي مسقفبا ديوارهاي عريض و نيم برجهاي تقويت كننده است.
قسمت فوقاني آن نيز اختصاص به تالار ها، اطاق هاي وسيع و برجهاي مدور و نيم دايره اي داشته و شواهد موجود حكايت از آن دارد كه قلعه مزبور در دوران اسلامي مرمت شده و گسترش يافته است.
يخدان كوثر:
اين اثر معماري در حدود 4 كيلومتري شمال شرقي بيدخت در مجاورت روستاي متروكه كوثر در ميان اراضي كشاورزي واقع است.
به طور كلي يخدان كوثر از سه بخش ديوار شرقي و غربي جوي مخصوص و محل جمع آوري يخ ها ابتياع شده شكل گرفته است.
ديوار اين يخدان از خشت و چينه ايجاد شده و در پشت آن نيز جوي قرار داشته است، كه آب در داخل جوي انباشته شده و در شب هاي سرد زمشتان به يخ تبديل مي شد، پس از آن يخ ها كه بيشتر لايه لايه بوده است به چال يا محفظه نگهداري يخ منتقل مي شد.
پوشش محفظه يخ در يخدان كوثر به گونه اي است كه ابتدا قاعده مخروطي آن با قطر بيشتر بوده و هر چه ب8ه انتهاي مخروط نزديك مي شود از قطر دايره كاسته شده تا به راس آن منتهي مي سود. در حاشيه بخشي از ديوار يخدان نيز اتاقكي است كه مخصوص يخبان بوده است
آسياب هاي كاخك:
بقاياي معماري اين آسياب ها در ميان دره اي به فاصله كمي از شهر كاخك واقع است.
اين سازه هاكه بيشتر در مناطق كوهستاني ساخته مي شد با استفاده از شيب هاي تند و آب سرشار قنات ها غلات اهالي را به نحوي مطلوب به آرد تبديل مي كرده است.
در حال حاضر تعدادي از اين آسياب ها همچون گذشته به فعاليت خود ادامه مي دهند.
آبشار كاخك در كنار بقاياي آسياب ها تنها منبع اصلي انرژي چرخش «چرخ پره» بوده كه در كنار مخزن استوانه اي شكل سنگي به نام «تنوره» قرار داشته است.
آب ژس از ريزش از بالاي «تنوره» به شدت از محفظه اي باريك خارج شده و به بيرون فوران مي كند كه در نتيجه « چرخ پره» را به گردش در آورده و از اين چرخ از طريق محوري عمودي به سنگ زيرين آسياب منتقل مي شود.
بر راس محور يا «تير» قطعه اي آهني متصل است به نام «توره» كه در حفره ايجاد شده در سنگ زيرين جاي مي گيرد و غلات ريخته شده در لاي سنگ ها را آرد مي كند.
«دول» محلي است كه غلات در آن ذخيره مي شود كه با استفاده از قطها اي چوبي به نام « دول چوپش» ريزش گندم از اين محظه كنترل مي شود.
« تبلك » وسيله چوبي ديگري است كه با لرزش بر روي سنگ باعث ريزش گندم از « دول بره» مي شود.
در ژايان اين فعاليت غله آرد شده از طريق رخنه ايجاد شده در كنار محفظه سنگ به داخل فضاي گود شده گچ اندود موسوم به « پرخو» مي ريزد و در آنجا انبار مي شود. از ديگر قطعات آسياب ها مي توان به «پشنه» و « چوپشنه» اشاره كرد كه با استفاده از ان ها سرعت چرخش سنگ ها كم يا زياد مي شود.
قنات قصبه گناباد:
قنات قصبه گناباد به عنوان يكي از پديده هاي شگفت انگيز دست ساخته انسان در طول تاريخ و نمادي از هم نوايي بشر با طبيعت، توجه بسياري از مورخان و پژوهشگران را به خود جلب كرده است.
اين قنات از ميان اراضي كوي شرقي گناباد از محلي معروف به « برج علي ضامن» در داخل رسوب هاي ريزدانه آغاز شده و از هفت كانال متصل به هم شكل گرفته است. برساس آخرين مطالعات طول اين قنات 33113 متر و تعداد چاه هاي آن متجاوز از 470 حلقه و عمق مادر چاهآن نيز حدودا 280 تا 300 متر است.
ناصر خسرو قبادياني نخستين كسي است كه در سفرنامه اش به توصيف اين قنات پرداخته و عمق چاه آن هفتصد گز و طول آن چهار فرسنگ اذكر نموده است و آنرا نيز به كيخسرو نسبت داده است. ظاهرا وي از كنار طولاني ترين رشته انشعابي اين قنات به نام دولاب نو عبور نموده است.
فضاي داخلي قنات داراي كانال ها و تونل هاي اعجاب انگيزي است كه با بررسي هاي انجام يافته بر روي آن حفره هايي مشخص شده ظاهرا اين قسمت ها براي قرار دادن چراغ و پينه سوز و وسايل روشنايي به كار رفته است. در حال حاضر ميزان آبدهي اين قنات 150 ليتر در ثانيه است.
قطعه سفال هاي پراكنده در اطراف دهانه چاه ها حاكي از اين است كه رشته قصبه در واقع كانال اوليه اصلي قنات گناباد بوده كه در زمان هخامنشيان حفر شده و در پي آن رشته هاي ديگر در مواقع خشكسالي ايجاد شده است. اين پديده مي تواند با ارائه طرح مناسب به مكان توريستي بسيار جذاب و ديدني تبديل شود.
پل يونسي :
از ابنيه تاريخي گناباد كه بر امتداد كال شور . بر روي آن ايجاد شده، سازه اي است آجري و مستحكم موسوم به پل يونسي كه نام خود را از روستاي نزديك واقع در 55 كيلو تري شهر گناباد گرفته است،
معماري اين پل داراي 9 چشمه طاقي جناغي و آب برهاي نيمه مدور است كه در بخشي از آن سنگ يا ملاط ساروج و قسمتهاي ديگر از آجر و گچ ساخته شده است اين بناي تاريخي از يادگار هاي معماري دوره صفويه است.
جاذبه هاي طبيعي:
غار سنو :
غار سنو كه در نزديكي روستاي سنو در شهرستان گناباد واقع است و از انواع غارهاي آبي است به طوري كه حتي در خشكسالي هاي متوالي ميزان آب موجود در غار تغييري نمي كند غار سنو تا حدودي شبيه به غار علي صدر همدان مي باشد كه تاكنون مورد كاوش و بررسي قرار نگرفته است.
منطقه شكار ممنوع هنگام:
منطقه شكار ممنوع هنگام با وسعت بسيار در شرق گناباد قرار دارد و سيماي طبيعي آن به صورت دشتي- تپه ماهوري است. آب و هواي آن خشك و پوشش گياهي اين منطقه نيز عمدتا ايراني و توراني و حيات وحش ان نيز شمال آهو، قوچ و ميش ، كل و بز و... است.
منطقه شكار ممنوع هلالي :
اين منطقه تير اندازي ممنوع با مساحت1200000 هتكار يكي ديگر از اين كونه محدود هاي حفاظت شده گناباد است ككه به صورت دشتي - تپه ماهور و داراي آبو هواي خشك مي باشد. علت و ضروروت وجود حفاظت از اين منطقه مي توان مراقبت از پوشش گياهي از انواع ايراني و توراني و حيات وحش عنوان نمود.
منطقه يلاقي درب صوفه :
درب صوفه يا به قول مردم گناباد درصوفه روستاي كوچكي است كه از نظر موقعيت و زيبايي محل داراي اهميت است و در فاصله 6 كيلومتري روستاي زبيد و 30 كيلومتري غرب گناباد واقع است.
سه طرف آن كوه مرتفع قرار دارد و مشتمل بر درخت هاي بسيار قوي و هواي سرد و مطبوع و آبشاري زيبا است كه حدودا 6 متر ارتفاع دارد. در انتها روستا و در ديواره يكي از كوه ها متصل به روستا فرو رفتگي به عمق 10 متر قرر دارد كه شبيه به ايوان وصفه است.
(0) نظر
- برچسب ها -
تربت جام از روزگاران كهن از جايگاه ويژهاي برخوردار بودهاست. اهميت تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و بازرگاني آن، از سده ۳-۴ هـ . ق، نمايان گشته، و در زمان زندگي شيخ احمد جام (۴۴- ۵۳۶ هـ . ق) يعني سدههاي ۵ و ۶ ه. ق، شكوفا شدهاست. تربت جام در سدههاي ۷ و ۸ هـ . ق، هم زمان با يورش مغولها و تيمور لنگ آسيب زيادي ديد. تربت جام در دوران حكومت سلسله صفويه به ويژه شاه عباس بزرگ، اهميت نظامي يافته و در آن، امنيت و آرامش برقرار بودهاست. اما در اواخر اين دوران و در زمان شاه سلطان حسين صفوي (۱۱۰۵- ۱۱۳۵ هـ . ق) اوزبكها و افغانها به مرزهاي شرقي ايران، از جمله ناحيه تربت جام، دست اندازي كردند. سرانجام سرداري از شرق ايران، به نام نادر قلي افشار برخاست و افغانها را از ايران راند و خود در ۱۱۴۸ هـ . ق، پادشاه ايران شد. در زمان نادرشاه افشار، ايران بار ديگر توانمند شد و نه تنها مرزهاي شرقي آن، از يورش اوزبكها، افغانها و تركمنها در امان ماند، بلكه به سال ۱۱۵۳ هـ . ق / ۱۷۴۰ م، آن سوي رود جيحون يا آمودريا و قلمرو اوزبكها، يعني خوارزم و بخارا هم مطيع نادر شاه و حكومت ايران شد. با درگذشت نادر شاه در سال ۱۱۶۰ هـ . ق، بار ديگر نا آرامي در خراسان آغاز گشت و تا اوايل سده ۱۳ هـ . ق، ادامه يافت. كريم خان زند، كه در شيراز بر ايران حكومت ميكرد، به احترام نادر شاه افشار، خراسان را هم چنان در دست فرزندان نادرشاه باقي گذاشت. بعدها آقا محمد خان قاجار خراسان، از جمله تربت جام را، در ۱۲۱۰ هـ . ق گشود. فتحعلي شاه قاجار (۱۲۱۲- ۱۲۵۰ هـ . ق) حقوق متحدان نخستين خويش، يعني تركمنها كه براي دستيابي به حكومت ايران، به قاجاريه كمك كرده بودند، ناديده گرفت و در نتيجه سركشي تركمانها آغاز شد و در دوران ناصرالدين شاه (۱۲۶۴ – ۱۳۱۳ هـ . ق) شدت يافت و يكي از شومترين دورانهاي تاريخي را براي مردم خراسان، از جمله ناحيه تربت جام و ديگر شهرهاي خراسان شرقي، پديد آورد.
استان تاريخي جام يا زام در شرق ولايت زاوه و شمال شرقي قهستان نزديك به رودخانه هرات قرار داشت است كه كرسي آن در سده چهارم شهر بوژگان بود. بوژگان شهري بزرگ و داراي صد و هشتاد دهكده بود. ايرانيان آن را بوژگان ميگفتند و در زمانهاي گذشته آن را پوچكان نيز مينوشتند
(0) نظر
- برچسب ها -
باغات كامه عليا و سفلي در شمال تربت حيدريه و رودخانه حصار و صنوبر، آبشار رودمعجن و شكارگاه از جاذبههاي طبيعي اين شهرستان هستند. از جاذبههاي ديدني و تفريحي شهر تربت حيدريه مي توان به اماكني همچون مجموعه باغ ملي و پارك جنگلي پيشكوه اشاره كرد.
آبشار رود معجن
روستاي رود معجن در 48 كيلومتري غرب تربت حيدريه واقع است. در 4 كيلومتري اين روستا آبشاري زيبا به ارتفاع 28 متر پديد آمده كه از سلسله جبال چهل تن در 45 كيلومتري غرب شهرستان سرچشمه گرفته، رود معجن پس از ايجاد آبشار و مشروب كردن آبادي، در نزديكي روستاي رود معجن وارد رودخانه حصارچه مي شود.
مناطق شكار ممنوع برناي و ژرف
اين مناطق در شرق شهرستان تربت حيدريه و در ارتفاعات شهرستان زاوه قرار دارند. اين مناطق جلگه اي در بعضي نواحي داراي ارتفاعات سنگي زيبايي هستند كه مامني مناسب براي زيست حيوانات وحشي به شمار مي روند. در اين مناطق حيواناتي نظير قوچ، ميش، قرقاول، سياه سينه، گرگ و عقاب زندگي مي كنند.
غار ماه پري
به رقم وجود اتلال باستاني متعدد و شواهد برجاي مانده كه حكايت از پيشينه اي مشخص و رد پاي انسان ماقبل تاريخ در منطقه تربت حيريه دارد از ديگر نمونههاي با اهميت آثار غاري است موسوم به ماه پري در 19 كيلومتري شمال غربي تربت حيدريه و در نزديكي روستايي به نام صنوبر كه به استناد بررسي باستانشناسي از نخستين زيست گاههاي اين منطقه مربوط به پيش از تاريخ بوده است.
پارك كوهستاني پيشكوه
اين پارك در حاشيه شهر تربت حيدريه واقع شده است با مساحت 800 هكتار بزركترين پارك جنگلي خاورميانه نام گرفته است. بخشي از اين پارك تا ارتفاعات 3 قله امتداد يافته است. اين پارك شامل گلزار شهدا، پارك سنگي، رستوران ،كافه سنتي و مصلا است كه در آن وسايل تفريح كودكان قرار دارد. لازم به ذكر است كه عمليات اجرايي اين پروژه از سال 1378 آغاز شده و هنوز ادامه دارد.
ارتفاعات مل كوه (به ضم ميم)
اين ارتفاعات در 70 كيلومتري شمال شرقي تربت، در بخش كدكن قرار دارد. هر ساله تعداد زيادي از كوهنوردان جهت صعود به قلل اين ارتفاعات عازم منطقه مي شوند. در مسير اين ارتفاعات باغات ميوه بسيار و چشمه سارهاي جوشان و چشم اندازهاي بديع فراوان وجود دارد.
(0) نظر
- برچسب ها -
تربت حيدريه در قديم با نام زاوه شهرت داشتهاست پيشينه تاريخي تربت حيدريه به نام زاوه به دوران قبل از اسلام دوره اشكانيان برمي گردد
و به مناسبت مقبره قطبالدين حيدر كه از معاصرين عطار و از صوفيان قرن ششم هجري بوده بدين نام خوانده شدهاست. بناي زاوه را به زوطهماسب نسبت ميدهند.[۲] تربت حيدريه پس از دوره صفوي به صورت شهر در آمد. در واقع شهر در حدود دويست سال پيش يعني دوره حاكميت اسحاقخان قرايي از خوانين و رجال سياسي عصر قاجاريه رونق گرفت. اسحاق خان به مرمت و آباداني شهر پرداخته و آن چنان تحولي در شهر بوجود آورد كه اين شهر تا مدتها به تربت اسحاقخان معروف بودهاست. در دو انقلاب معاصر ايران يعني انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ شمسي و انقلاب اسلامي ۱۳۵۷ شمسي تربت حيدريه از شهرهاي پيشتاز در اين فرآيندها بودهاست.
(0) نظر
- برچسب ها -
اگر قصد سفر به شهرهاي جنوبي ايران را از جاده مشهد كرمان يا مشهد يزد داريدويا از سمت مخالف به پابوسي امام هشتم رهسپار مي شويد در فاصله ۲۰ كيلومتر شهر فردوس ودر فاصله ۱۰ كيلومتري پليس راه باغستان(شمال غرب باغستان) يك موهبت الهي به نام آبگرم قرار دارد كه اگر از اين مسير عبور كنيد واز اين نعمت خدادادي استفاده نكنيد بي گمان دچار خسران شده ايد.
آبگرم معدني فردوس كه آب آن توسط گدازه هاي آتشفشاني داغ مي شود به همت هلال احمر شهرستان فردوس به اكثر امكانات رفاهي جهت مسافرين مجهز شده است تا شما مسافر عزيز كه گرد سفر رااز تن در آنحا مي زداييد براي هيچ چيزي دغدغه نداشته باشيد.
وان اختصاصي - وان عمومي وسويت هاي ويژه خانوادگي و اتاق جهت استراحت و رستوران ووسايل بازي جهت سرگرمي فرزندانتان وفروشگاه مواد غذايي وتلفن راه دور و... همه مهيا شده اند تا شما ساعات خوشي را بگذرانيد و هنگام سپردن تن به اين نعمت خدادادي آرامش بيشتري داشته باشيد.
با يك بار استفاده از اين آب شفابخش خاطره آن براي شما وخانواده جاودانه خواهد شد .
اگر مسافر اين طريق شديد بي گمان خواندن تابلو املاح موجود در آب آبگرم كه در محل نصب شده شمارا از انتخابي كه كرده ايد بيشتر راضي خواهد نمود.
داراي دوسالن مجزا داراي ۴ عدد وان اختصاصي ويك وان عمومي براي خواهران وبرادران
مي باشد.سويتهاي خانوادگي خارج ار ساختمان اصلي ودر سمت چپ آن قرار دارد.
وانهاي اختصاصي
رستوران آبگرم
امكانات تفريحي براي كودكان
(0) نظر
- برچسب ها -
آتشكده نياسر:
چشمه اي باستاني به نام چشمه اسكندر نيز در آنجا قرار دارد. در نياسر غاري كه متعلق به دوره پارتيان بوده است نيز وجود دارد. به احتمال زياد اين غار معبد ميترايي بوده است كه امروزه از مكانهاي ديدني اين شهر مي باشد يك استثناي مهم در مورد حالت ويراني اين چهار طاقهاي كوچك آتشكده بسيار قديمي ساساني در نياسر، احتمالا از سده دوم است كه عاقلانه حفظ شده است.
اندازه هاي متناسب اجزاي آن افسون كننده است ولي خيلي مهمتر از آن نشانه هاي يك راه حل قديمي براي انتقال از اطاق چهار گوش به گنبد گرد است. از بيرون از سه عنصر مشخص تشكيل شده: يك پي بزرگ چهار گوش با چهار پايه و طاق نماي ورودي متقارن، يك چهارگوش متحدالمركز كوچكتر بر بالاي اين پي و گنبدي بر روي اين چارگوش واسطه در داخل، در هر گوشه چهارگوش كوچكتر يك طاق مخروطي كوچك، يعني گوشواره، گنبد را به پايه ها متصل مي كند. در واقع اين گوشواره ها داخل چهارگوش كوچك را در قاعده به يك هشت گوش (البته با اضلاع نامساوي) و در راس به يك شلجمي تبديل مي كنند. اقسام سنگچيني از لاشه سنگهاي بزرگ ناتراش تا قطعه سنگهاي تراشيده چهار گوش بالايي طاقنماي درها بر حالت صميميت و سادگي بنا مي افزايد.
آتشكده قصرشيرين:
بقاياي آتشكده ساساني ديگري در قصرشيرين از اواخر آن دوره و آتشكده هاي ديگري از قرون جلوتر، از قبيل آتشكده هاي تنگ چاك چاك، كوه خواجه (پارتي) ، كازرون، فيروز آباد، همگي شواهدي است بر پايداري و توسعه اين شكل معماري. در همه اينها، گچبري تزئيني اصلي و اشكال قالبي بيشتر از ميان رفته و اندود ضخيمي كه زماني ديوارهاي سنگي ناهموار را مي پوشاند فرو ريخته و ديوارهاي لخت نمودار شده كه هرچند بد ريخت و دلتنگ كننده است اغلب از لحاظ سادگي و قدرت شكل و حجم برشكوه بنا مي افزايد.
چهار طاقي بازه هور (رباط سفيد) :
يكي از كهن ترين نمونه هاي آتشكده گنبد داري است كه احتمالا متعلق به زمان پارتيان است زمينه بناي سنگي موسوم به بازه هور به فاصله هفتاد كيلومتري از جنوب شهر مشهد در ضلع شرقي روستايي به نام رباط سفيد در ابتداي تنگه اي بازه هور واقع است. از نظر لغوي بازه در فارسي دري به قسمتي از ديواره كوه گفته مي شود كه خورشيد از ميانه باز آن بطرز باشكوه و زيبايي طلوع نمايد و شايد نام بازه هور از همين جا باشد.
به لحاظ ويژگيهاي معماري اين بنا نمايانگر بخشي از اجزا و عناصر ساساني است كه آندره گدار آن را به قرن سوم ميلادي نسبت داده است. همچنين عده اي براين باورند بناي سنگي بازه هور آتشكده اي از دوره ساساني است. بطور كلي معماري اين بنا چهار طاقي است كه از چهار طرف باز بوده و عناصري گنبدي بر فراز آن قرار گرفته است فضاي ورودي نيز داراي سه درگاهي بلند و عريض است كه احتمالا در حكم تالار ورودي به فضاهاي معماري طرفين شمار مي آيد. اما ورودي اصلي بنا از ضلع غربي ايجاد شده كه درگاهي هاي همسان در اطراف، حاكي از الحاقات پيرامون آن است.
در سطح فوقاني پلان مربع بنا چوبهايي بركنج آن نصب گرديده كه احتمالا گامهاي اوليه براي ايجاد گوشوار جهت ايجاد گنبد در بناها بوده است. اين بنا در واقع هسته مركزي يك مجموعه معماري است به فاصله نزديكي از اين بنا ، ويرانه هاي دو قلعه تاريخي به نام دختر و پسر برفراز بلندي مشاهده مي شود.
دو پژوهشگر معروف (هرتسفلد در كتاب ابنيه و آثار تاريخي ايران و آندره گدار در كتاب آثار ايران) اين بنا را از نزديك ديده اند و آن را از آثار دوره ساساني ميدانند. بناي بازه هور داراي يك گنبد و سه ورودي و در گذشته از سمت مشرق به بناي ديگري اتصال داشته و در دو سوي شمالي و جنوبي آن نيز الحاقياتي مانند راهرو و ايوان وجود داشته است. در مجموع اين بنا را مي توان هسته مركزي يك مجموعه معماري كهن دانست. اين بناي قديمي و ارزشمند به فاصله حدود ۸۰ كيلومتري مشهد و در سمت شرق روستاي رباط سفيد واقع شده است .
آتشكده آذرگشسب يا آذرجشنس (تخت سليمان):
يكي از مشهورترين و بزرگ ترين آتشكده هاي فلات ايران كه در آذربايجان غربي در ۴۹ كيلومتري شمال شرق شهر تكاب كنوني قرار دارد امروزه به آن تخت سليمان مي گويند. در دوره شاهنشاهي اشكانيان مهم ترين پادشاه آذربايجان آريوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است. بيشتر پادشاهان ايران پس از نشستن بر اريكه شاهنشاهي به نيايشگاه آذرگسشب آذربايجان مي رفتند و به درگاه خداوند نيايش و سپاس و درود مي فرستاده اند و سپس هدايايي تقديم مي كردند.
آتشكده شير نيز همان آذرگشسب است كه خرابه هاي آن نزديك تخت سليمان است. ساخت اين بنا به بيش از ۳۰۰۰ سال باز مي گردد و در كتاب هفتم دينكرد در بند ۳۹ سازنده آن را كيخسرو پسر سياوش شناخته شده است كه فر ايزدي به او رسيده بود.
آذرگشسب در كنار درياچه چيچست قرار دارد و در گذشته كاخهاي بسيار باشكوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است. اين درياچه به صورت خودجوش هر ثانيه ۴۴ ليتر آب از خود بيرون مي دهد. آتشكده ساساني وسيع ترين تاسيسات ساساني است كه تاكنون شناسايي و از زير خاك بيرون آورده شده است. يك آتشكده داراي تعداد زيادي اتاق است. در مركز بناي آتشكده معمولا يك اتاق مربع به شكل يك چهار طاقي با محراب آتش ساخته مي شود. دومين اتاق مهم «يزشن گاه» است كه در آن آتش را وقتي براي نيايش در معرض ديد نيست، شعله ور حفظ مي كردند.
آتشكده بيشابور:
چسبيده به قصر بزرگ بيشابور، بقاياي آتشكده اي از همان زمان ديده مي شود كه هر چند نقشه چهار گوش آن داراي سنت ايراني است، از فنون ساختماني روم بهره برداري كرده است. عناصر تزئيني آن از قبيل سرهاي گاو نر پشت در پشت به روشني از شوش يا تخت جمشيد اقتباس شده است.
در بيشاپور تنها بناهاي دولتي در بخش شمالي شهر از زيرخاك بيرون آورده شده اند. اين بناها را كاخي با معبد مجاور آن تلقي كرده اند اما به احتمال زياد همه مجموعه يك آتشكده بزرگ با يك حياط ورودي مستطيل شكل در ضلع جنوب شرقي بوده است. اين حياط به ايواني كه هوز حفاري نشده منتهي مي شود و در پشت آن تالار بزرگ چليپايي شكل قرار داشته كه زماني بر بخش مركزي آن بزرگترين گنبد ساساني (به قطر ۲۲ متر) زده شده بوده است. اين بنا احتمالا مكاني مقدس بوده است.
آتشكده ري :
آتشكده ري يا «تپه ميل» يادگاري از دوره ساسانيان و شايد قديمي ترين آتشكده است.اين بناي قديمي بقاياي آتشكده بزرگ ري است، يكي از مهمترين آتشكده هاي پيش از اسلام كه به روايت تاريخ طبري از آن قديمي تر وجود ندارد.
بخشي از بناي آتشكده ري در زمان حمله اسكندر به ايران خراب شد و تنها قسمتي از بناي چهارطاقي و زيباي اين آتشكده به صورت دو ميل باقي ماند. از اين رو بقاياي به جاي مانده از آتشكده ري را كه بر تپه اي واقع شده، تپه ميل مي خوانند.بناي آتشكده از سنگ و آجر با ملات ساروج است كه در ساختمان آن از خشت نيز استفاده شده است.
آنچه از پوشش بنا در زمان حاضر بر جاست، يك جفت قوس هلالي با نقطه بيضي است، در راستاي محور اصلي تالار، راهروي كم عرض تونل مانندي سراسر طول تالار را از زير طي مي كند كه از منتهي اليه غربي، راهروي هم عرض ديگري بر آن عمود مي شود و ورودي اصلي راهروي زيرين در جبهه شرقي، زير ايوان اصلي است.
بناي چهارطاقي آتشكده داراي چهار دالان سرپوشيده بود كه آتش مقدس را براي حفاظت از آب، خاك و باد از اين دالان ها عبور مي دادند. در اكتشافات انجام شده تنها يكي از اين دالان ها پديدار شده است.در كتاب مروج الذهب مسعودي، ساخت آتشكده ري را به فريدون نسبت مي دهد و راويان روايت كرده اند كه مسلمانان در فتح ري چون با مردم آنجا صلح كردند، آتشكده را باقي گذاردند.به جاي ماندن قسمتي از طاق هاي اين آتشكده در عصر حاضر گواهي است بر اين كه آتشكده ري در زمان صدر اسلام خراب نشده است.
بلندي تپه ميل از سطح دشت اطراف ۱۸ متر است و حدود ۲۵ متر پهنا و ۲۰ متر درازا دارد. پيرامون اين تپه بلند تپه هاي كم ارتفاع كوچكتر پراكنده شده كه مشرف بر آنها قرار گرفته است. اين مجموعه منطقه اي به وسعت ۸۰۰ در ۹۰۰ متر را شامل مي شود.بر بالاي تپه، بناي اصلي آتشكده در راستاي شرقي غربي برپاست، طرح كلي بنا، تالار ستون داري بوده با دو رديف ستون چهارگوشه سه تايي كه عملاً به ۳ بخش تقسيم شده است.
يك بخش مركزي عريض تر و دو بخش جانبي كم عرض تر، ورودي اصلي تالار آتشكده در جبهه شرقي از طريق يك ايوان چهارستوني مدور كه پايه هاي سر ستون هاي آنها در گوشه هاي شمال شرقي و جنوب به شرق ايوان برپاست.تپه ميل حدود ۱۲ كيلومتري جنوب شرقي حرم حضرت عبدالعظيم (ع) و در ۲ كيلومتري جنوب قلعه نو بخش كهريزك شهرستان ري بر فراز تپه اي بلند در روستاي قلعه نو قرار دارد.
براي نخستين بار در سال ۱۹۰۹ ميلادي يك هيأت فرانسوي فعاليت خود را به منظور كاوش در محوطه باستاني تپه ميل آغاز كرد، سپس هيأتي ايراني از سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۴ كار حفاري و مرمت قسمت هايي از اين بنا را به عهده گرفت و آخرين دوره مطالعات باستان شناسي در اين محل در سال ۱۳۷۸ انجام شد.
آثار به دست آمده در تپه ميل گچبري هايي با نقوش اسليمي و گياهي مربوط به اواخر دوران ساساني و اوايل دوره اسلامي است.از تپه ميل به عنوان اثري بر جاي مانده از يك آتشكده دوره ساساني ياد شده كه در فهرست آثار ملي ايران نيز ثبت شده است.
(0) نظر
- برچسب ها -
گره اميد
نام شفايافته : فرنگيس يوسفي
سن : 48 سال
اهل : شيراز
نوع بيماري : عفونت و وجود غده و درد در سينه
تاريخ شفا:1389
زل زده بود به روبرو . به ضريح زرد و طلايي پنجره فولاد . آنجا كه همه اميدش را گره زده بود به مشبكهاي آن . به نيت شفا .
آيا گره مشكلش وامي شود؟
تشويش در وجودش به كار آزار آمده بود ، اما او ، مثل سپيدار بلند پشت پنجره اتاقش كه در فصل خزان ، راست قامت و مقاوم ، در برابر تندبادهاي فصل سرد مي ايستاد و همچون مادري فداكار ، آخرين برگهاي شاخه اش را چونان فرزندي عزيز، تنگ در آغوش مي گرفت و محكم مي چسبيد ، تا از يورش باد سرد پاييزي، در امان بماند و دست غارتگر باد ، تنها اميد باقي مانده از بهارش را به يغما نبرد ، به اين اتصال و گره، اميد بسته بود .
هوا بدجوري بق كرده بود و ميل به گريستن داشت . مثل دل غمزده او . سرش را تكيه ضريح داد و نگاهش را بست . چشم دلش وا شد .
نوري از آسمان ، همراه با اولين قطرات باران بر زمين تابيد و بر او ، كه كنجاله و مچاله از سرما ، به ديوار چسبيده بود و مي لرزيد .
از تابش نور، گرمايي را در وجودش حس كرد . گرما به درونش نفوذ كرد و او را پر از آرامش نمود .
گره طنابي را كه به رسم بندگي خدا بر گردن بسته و آن سر ديگرش را به نيت سپردن به دست خدا ، بر مشبك پنجره فولاد گره زده بود ، تا به شفاعت صاحب ضريح و عنايت خداوند ، گشوده شود و او مرادش را بگيرد ، وا شد و بر روي پايش افتاد . نگاهش را با شگفتي باز كرد وبا تحير ديد كه ديگر سر طناب نيز باز شده و دو سر وا شده طناب در برابر چشمانش بر روي زمين افتاده است .
از شدت شوق فريادي زد و شنيد كه اصوات شكر ، از زبانش به بيرون مي ريزد . او كه تا لحظه اي قبل، زبان گفتن نداشت ، حال با زبان خويش شكر مي گفت و خدا را سپاس مي گفت .
نگاهش را به آسمان قيرگون ابرآلود داد ، تا اشك ابر ، صورتش را شستشو دهد . آنقدر خوشحال بود كه سرما را حس نمي كرد و سوز سرد بوران و باد پاييزي در وي اثري نداشت . هر چه خوشحالي در عالم بود ، به دلش نشست و او را پر از شادماني كودكانه كرد .
چادرش را به دور تنش پيچيد و كنار ضريح نشست . از ميان مشبكهاي پنجره فولاد ، نگاهش را تا ضريح حرم دواند و در انديشه بيدارش به خلوت يادهاي قديم رفت . خيزاب خاطرات ، او را به كام خود كشيدند و در پيچ و تاب يادبودهاي كهنه گم شد .
كودك بود و پر سوال . با مادرش به مشهد آمده بود . به زيارت . اما او بيشتر در انبوهي جمعيت و كبوتران در پرواز و گلدسته و گنبد طلا و بيرقي كه بر فراز آن با عبور نسيم مي تابيد و صدا مي داد ، مبهوت شده بود .
- اين كفترا مال كيه ؟
او پرسيد و مادر در جوابش لبخند زد :
- معلومه ، مال امام رضا (ع) .
- امام رضا اين همه كفترو واسه چي مي خواد ؟
- نمي دونم . شايد هر كبوتر يه فرشته است . يا سفير يه زائر و شايدم روح زائراي دل شكسته اي كه نتونستن به زيارت بيان .
- چرا زائرا به زيارت امام رضا (ع) ميان ؟
- خب هر كي نيتي داره .
- ما چي ؟
- ما هم اين راه دور و اومديم كه حاجت بگيريم .
- حاجت چيه ؟
- درخواستي كه ما از امام(ع) داريم .
اشك بر همه پهناي صورتش نشسته بود . از كنار ضريح برخاست . اشكهايش را پاك كرد . وضو گرفت و به نماز قامت راست كرد . حال او معناي واقعي حاجت و شفا را دريافته بود و بشكرانه اين دريافت ، دو ركعت نماز شكر خواند .
***
در شيراز زندگي مي كرد . آنجا كه تابستانها ، كوچه هايش پر از بوي خوش اقاقيا مي شود و آدم در گذر از آن غرق در سرمستي مي گردد. زندگي اش همچون گل زيبا بود و پر از عطر مهرباني و عشق . با همسر و فرزنداني خوب و صميمي.
اما گويي شادي ، مسافر موقت اين زندگي آرام بود . عصر يك روز پاييزي كه درختها هم در برابر باد خزان جامه تهي مي كردند ، تندباد حادثه اي ، رخت شادي را از درخت زندگي او جدا كرد .
دردي به جانش افتاد كه صدا را در گلويش خفه كرد . جز آه ، كلامي به گفتن نداشت . تك سرفه هاي دلخراش ، چون صداي شلاق مرگ در فضاي سرد و بي روح اتاقش مي پيچيد . هرگاه سرفه به سراغش مي آمد ، مثل آن بود كه كسي به سينه ا ش خنجر فرو مي كرد . خس خس و درد سينه چنان آزارش مي داد، كه بارها حتي آرزوي مرگ كرده بود. گفته به زبانش نمي آمد . گويي گنگ و لال شده بود . وقتي مي خواست چيزي بگويد ، حرف در ميان لبانش مي خوابيد. آنوقت او در گوشه اي كنجاله مي شد و دستها را زير چانه مي داد . نگاه ماتش به كنجي خيره مي ماند و بي كلام ، بر دردهايش مي گريست . اين كار هماره او بود به وقت درد .
يك روز كه در زجر بيماري ، در خويش فرو رفته و نگاهش دور بود و دردآلود ، خاطره اي بيادش خزيد . خاطره خوش زيارت . نيت . حاجت .
در درونش غوغايي برپا شد ، يادش به كوچه پس كوچه هاي كودكي سرك كشيد و روزهاي خوب زيارت در خاطر بيمارش زنده شد .
يادش آمد كه مادرش مي گفت : زائراي امام رضا (ع) هر كدام به نيتي و حاجتي به زيارت ميان .
پس حالا كه او پر از حاجت و نياز بود ، چرا زائر امام نشود ؟
از اين خيال وجد انگيز ، موجي از احساس ، درياي وجودش را متلاطم كرد .موجي كه با همه تلاطمش ، پر از آرامش و فرح بود .
بار سفر را بست ، دل را برداشت و راهي شد .
دو سال رنج و دردش را با ريسماني به ضريح پنجره فولاد گره زد و به امام (ع) گفت :
- اين درد دارد مرا مي كشد. آنرا به نيت شفا نزد تو آورده ام . نمي روم تا حاجتم را روا كني . مي گريم تا بر من دل بسوزاني . مي ميرم ف ولي نااميد و دست خالي از حرمت باز نمي گردم .
همه شرط و بيع هايش را كه با امام (ع) كرد . در كنار ضريح نشست . انتظارش پر از اميد بود .هوا نيز پر از سرماي استخوان سوز پاييزي. به روي خود نياورد . غروب رسيده بود كه باد ، ابرهاي سياه و ضخيمي را تن پوش آسمان كرد . سرما بيشتر شد . كسي به او گفت كه بهتر است به داخل حرم برود . اما او گفت : طنابي را كه به حاجت بر ضريح بسته ام ، باز نخواهم كرد ، تا شفايم را از آقا بگيرم . سرما كه سهل است ، اگر از آسمان تگرگ و سنگ هم ببارد ، باز من اين دخيل بندي به عنايت آقا را رها نخواهم كرد ، تا آنگاه كه كامروايي نصيبم شود .
زل زده بود به روبرو . به ضريح زرد و طلايي پنجره فولاد . آنجا كه همه اميدش را گره زده بود به مشبكهاي آن . به نيت شفا .
كي چشمهايش را بست ؟
خوابش برد يا نه ؟
رويا بود كه ديد ، يا واقعيت ؟ نمي دانست . گيج و منگ شده بود . در وجودش دو قطب متضاد در درگيري مداوم بودند . خوف و رجا . بيم و اميد . شادماني و ياس . شادي و غصه . گريه و خنده .
نوري را حس كرد كه از بالا به پايين آمد . وجودش را گرم كرد و دوباره به بالا برگشت . نوري كه نور اميد را در دلش زنده كرد . نور شفا .
الآن ماهها از آن رخداد غريب و زيبا مي گذرد و او حتي يكبار هم زشتي آزار آن درد را نديده و حس نكرده است . گويي درد براي هميشه از او دور شده است .
همه دنيا مال من است
نام شفا يافته : ميثم مير احسني .
اهل : تهران .
دانشجوي سال سوم دانشگاه امير كبير در رشته كامپيوتر.
سن 22 سال .
نوع بيماري : سرطان .
همه دنيا مال من است ,اگر شفاي برادرم را از آقا بگيرم .اگر چنين بشود , ديگر از خدا چيزي نخواهم خواست . به خدا قسم تا آخر عمر خادمي زائران آقا را خواهم كرد .
***
من به شفا اعتقاد داشتم , اما چون وقوع آن را به چشم نديده بودم , نوعي شك و شبهه در خانه دلم ريشه دوانده بود ,كه رنجم مي داد. هميشه آرزو داشتم ,يكبار هم كه شده , از نزديك شاهد شفا يافتن كسي در حرم باشم , تا اين شبهه از صفحه دلم پاك شود و نخ اعتقادم به اين موضوع , محكمتر از هميشه گردد .
آه ....كه زندگي با آدم چه بازيها دارد . هيچوقت تصور نمي كردم روزي , براي گرفتن شفاي برادرم , قفل توسل به مشبك ضريح پنجره فولاد ببندم و با ايماني محكم , بدون هيچ شك و شبهه اي در دل , شفاي وي را از امام (ع) درخواست كنم .
ميثم جوان محجوب , معصوم و باايماني بود كه در درس , بسيار ساعي و كوشا بود . وي در سال سوم دانشگاه تحصيل مي كرد و در دانشگاه هم , جزو دانشجويان برتر محسوب مي شد . مشكل او از دو ماه قبل , با تك سرفه هايي خشك و صدادار شروع شد و اصلا در باور كسي نمي گنجيد كه اين سرفه ها , به اين زودي ,وي را از پاي در آورد و از درس و دانشگاه بيندازد .
ابتدا تصور مي شد سرما خوردگي است . بعد گفتند سينوزيت يا حساسيت است , ولي هيچكدام نبود و حال ميثم روز به روز بدتر و وخيم تر مي شد . پس از دو ماه بالاخره تشخيص دادند كه بيماري او يك بيماري معمولي نيست و بايد مورد آزمايش قرار بگيرد . او را در بيمارستان بستري كردند و پس از آزمايشهاي گوناگون , دكتر معالجش رو به من كرد و پرسيد :
- شما چي كاره مريض هستيد ؟
گفتم : خواهرش هستم .
گفت : متاسفانه بيمار شما به نوعي سرطان غدد لنفاوي مبتلا شده كه اصطلاحا بهش لنفوم ميگن . لنفوم دو نوعه , هوچكين و نان هوچكين . اگر از نوع اول باشه , خوشبختانه , قابل درمانه . اما اگر خداي ناكرده از نوع دوم باشه , درمانش بسيار سخت و احتمال بهبوديش , بسيار ضعيفه .
احساس غم انگيزي , قلبم را فشرد و بي آنكه خود بخواهم گلوله اشكي در خانه چشمهايم روئيد و به شكل قطره اي از گونه هايم فرو غلتيد . پرسيدم :
- چاره چيه دكتر ؟ چيكار بايد كرد ؟
نگاه مايوسش را به صورتم ريخت و با لحني كه از آن غم مي باريد , گفت :
- توكلتون به خدا باشه . ابتدا بايد آزمايشهاشو كامل كنيم , بعد كه به تشخيص واضح در مورد نوع بيماري رسيديم , تصميم قطعي رو خواهيم گرفت .
***
آفتاب همه حياط خانه , تا سينه كش ديوار شرقي را خورده بود . هوا خشك و خسته و دلمرده بود . سكوتي گس , در اتاق حكمفرما شده بود . هيچكس حرفي نمي زد و يا جرات شروع صحبت را نداشت . همه به هم نگاه مي كردند و منتظر بودند كه بالاخره كسي چيزي بگويد و اين سكوت سنگين را بشكند .
ساعت ديواري اين كار را كرد و چند باركشدار و خشك و متناوب فرياد كشيد .صداي ناقوس مانند زنگ ساعت , در سكوت مچاله شده اتاق , موج زد و از لاي در به بيرون رفت و باز سكوت بر اتاق حكمفرما شد وكسي حرفي نزد . در اين سكوت دلگير و خفه كننده , افكارم كش آمد و مثل تار عنكبوت به دور بدنم پيچيد .
- جواب آزمايش ميثم چه خواهد بود ؟ اگر از نوع خطرناك و غير قابل درمان باشه , چيكار كنيم ؟ بهش چي بگيم ؟ چطور مجابش كنيم كه با درد و رنج بسازه , تا مرگ چون مسكني به سراغش بياد ؟
صداي زنگ دار پدر در زير سقف سكوت گرفته اتاق پيچيد و رشته افكارم را از هم گسست.
- تو مرضيه . با من به بيمارستان بيا تا جواب پاتولوژي ميثم رو بگيريم .
نميدانم چرا پدر مرا انتخاب كرد . مگر طاقت من بيشتر از ديگران بود ؟ او كه گويي افكارم را خوانده بود , جوابم را داد .
- تو از همه به ميثم نزديكتري . تاب و توانت هم از همه بيشتره .
اين را راست مي گفت . در ميان خانواده , هيچكس مثل من با ميثم دوست و صميمي نبود . رابطه ما از رابطه خواهر و برادري فراتر رفته بود . من سنگ صبور او بودم و او ياور و پشتيبان من . اما در داشتن تاب و توان بيشتر , چندان به خودم اطمينان نداشتم . به هر حال قبول كردم و با پدر همراه شدم , هر چند مي دانستم كه بسيار سخت است . اين انديشه دمي رهايم نمي كرد كه:
- اگر جواب آزمايش مثبت باشد و ميثم دچار بيماري نان هوچكين شده باشد , من چگونه طاقت بياورم؟ چگونه جلوي باران اشكم را بگيرم و سكوت كنم تا ميثم از واقعيت چيزي نفهمد ؟ خدايا خودت ياريم ده .
توكل به خدا كردم و رفتم .
***
خورشيد در پس كوههاي مغرب گم مي شد و آفتاب ,آخرين نيزه هاي زرد رنگ خود را از سرشاخه هاي درختان و هره بامها برمي چيد و مي رفت , كه به بيمارستان رسيديم . وقتي وارد شديم , پدر به گوشه اي رفت و نشست . از من خواست تا به نزد دكتر بروم و جواب آزمايش را از او بگيرم . حالت پدر را درك مي كردم . در آن لحظه , حكم محكومي را داشت كه براي شنيدن راي قاضي آمده باشد . طاقت شنيدن را نداشت .
جلوي مطب دكتر چند لحظه ايستادم , افكارم را متمركز نمودم و سعي كردم بر خودم مسلط باشم .
مدام زير لب دعا مي خواندم و خدا را به همه پاكان درگاهش سوگند مي دادم كه عنايتي كند و جواب آزمايش ميثم , آني باشد كه قابل درمان و بهبودي باشد . نگاهي به پدر انداختم . روشنايي اشك در چشمانش از دور برق مي زد . نگاهم را از وي كندم و خواستم در اتاق دكتر را باز كرده و داخل شوم, كه در باز شد و دكتر همراه با ميثم از اتاق بيرون آمدند . دكترهمينكه چشمش به من افتاد , مرا به كناري كشيد و در حاليكه برگه آزمايش ميثم را به دستم مي داد گفت :
- متاسفانه برادر شما دچار بدخيم ترين نوع بيماري سرطان لنفوم شده است .
احساس كردم خون رگهايم منجمد شد . سرما به زيرجلدم دويد و عرق سردي بر پيشاني ام نشست . پاهايم قدرت نگهداري تنم را از دست دادند و چيزي نمانده بود كه بر روي زمين سقوط كنم . نگاهم به ميثم افتاد كه در گوشه ديوار كز كرده بود و با چشماني كه رنگ غم گرفته بود به من مي نگريست. گويا مي خواست از عكس العمل من همه چيز را بفهمد . سعي كردم بر خودم مسلط باشم . تمامي قدرتم را به پاهايم دادم تا از سقوط من جلوگيري كنند و لبخندي مصنوعي بر چهره ام نشاندم تا وسيله اي براي گول زدن موقتي ميثم باشد . دكتر همچنان حرف مي زد و من گيج و گنگ , تنها حركات لبهايش را مي ديدم .
از آن روز برنامه شيمي درماني ميثم آغاز شد . دكتر كه تلاش و اميد زايدالوصف ما را در بهبود ميثم مي ديد , دارويي را تجويز كرد و گفت :
- اين دارو چنانچه به خون بيمار بخورد , احتمال اندكي به بهبود وي خواهد بود . اما قيمت دارو بسيار گران و كمياب است .
ما كه در آن وضعيت , حكم در سيل افتاده اي را داشتيم , كه براي نجات خود به هر حشيشي دست مي يازد , قبول كرديم كه از آن دارو هم براي بهبود ميثم استفاده شود . اما هيچكدام از شيوه هاي درمان , كارگر نيفتاد و ميثم هر روز بدتر مي شد .
غبار غم بر در و ديوار خانه نشسته بود و اشك تنها مرهمي بود كه بر درد خود مي ريختيم , اما چه سود كه درماني حاصل نمي آمد .
***
سياهي شب , مثل يك چادر سياه , همه شهر را در خود پيچيده بود و خانه در ظلمت شب غرق شده بود. همه اهل منزل , خسته از دوندگيهاي بي ثمر , و تلاشهاي بي اثر , در خوابي عميق فرو رفته بودند. ناگهان فرياد پدر در زير سقف تاريك اتاق پيچيد و فرشته خواب را از چشمان همه فراري داد .
- چي شده ؟ خواب ديدي ؟
- آره خواب ديدم . وه كه چه روياي زيبايي بود .
- بگو . تعريف كن .
- خواب ديدم كه با هم به مشهد رفته ايم و امام (ع) , ميثم را مورد عنايت خود قرار داده اند .
مادر با تحير گفت :
- عجيبه . من هم خواب غريبي ديدم .
- خواب غريب ؟
- بالاي نردبان بسيار بلندي ايستاده بودم و زير پايم , چاهي شگرف و سياه بود . كسي به من مي گفت كه از نردبان پايين بيايم و داخل چاه تاريك و مخوف شوم . اول مي ترسيدم , اما صدايي كه لطافتش , بيم وهراس را از تن مي تاراند , نهيبم زد كه : داخل شو .
از نردبان پايين رفتم و همينكه به پايين چاه رسيدم , تاريكي رخت خود را جمع كرد و ذلال نور و آب , باغ بزرگ و سرسبزي را در برابر نگاهم روشن ساخت .
خواب , گاهي راهنما و پيام رسان است و بدين ترتيب روياي غريب مادر و خواب زيباي پدر را به فال نيك گرفتيم و چند روز بعد راهي مشهد شديم .
يك شادي گنگ و مبهم , همراه با يك نوع اضطراب نامفهوم , به جانم افتاده بود . نويد يك اميد در دلم جوانه زد كه از اين سفر دست خالي بر نخواهيم گشت . صداي كشدار و زوزه مانند موتور اتوبوس كه سربالايي تندي را طي مي كرد , مثل لالايي خواب , در گوشهايم زمزمه كرد و رخوت يك خواب عصرگاهي را در وجودم پيچاند . خواب بودم و بيدار . مي شنيدم و نمي شنيدم . مي ديدم و نمي ديدم . حس مي كردم ونمي كردم . حالت عجيبي داشتم . هم در اين دنيا بودم و هم در دنياي خواب .
حرم شلوغ بود . مرد و زن و كوچك و بزرگ در صحن هاي حرم در آمد و شد بودند . زمزمه دعا در فضا جاري بود . بوي عطري به دماغم خورد . صدايي آمد :
- پرتقال مي خوري ؟
- نه . ميل ندارم .
اتوبوس همچنان زوزه مي كشيد و صداي هوهوي باد , در گوشهايم مي پيچيد . كبوتري از بام حرم پايين آمد و دور سر ميثم , چند بار چرخيد . بعد بالا رفت , اوج گرفت و بر بلنداي گنبد حرم نشست . تك سرفه هاي دلخراش ميثم , مثل صداي تازيانه , در گوشم پيچيد و مثل خنجر قلبم را سوراخ كرد . پدر چند بار به پشتش زد و او را بر روي صندلي جابجا كرد . كبوتر اطراف را نگاه مي كرد . گويي چشمانش به دنبال چيزي مي دويد . نگاهش بر روي ميثم ساكت ماند . اتوبوس سرعت گرفت . صداي زوزه مانندش را باد با خود برد . سرم به سمتي خم خورد و بر شانه مادر آرام گرفت . مادر چادر را بر روي سرم مرتب كرد و صورتم را پوشاند . شب شد . تاريكي همه جا را پر كرد . گاهي , ستاره اي از دل سياهي , بيرون مي زد و مواج و بي رنگ در پس ابري گم مي شد . ميثم كنار ضريح نشست و مچاله شد . دستهايش را در مشبك ضريح قفل كرد و پيشاني بر آن كوبيد . صداي گريه اش را مي شنيدم . گريه بچه بود . مادرش او را بغل زد و سعي كرد بخواباندش . ميثم خوابيد . من در كنارش نشستم و نگاهش كردم . كبوتر دوباره دور سرش چرخيد و رفت . اين بار بر بام سقاخانه نشست و با چشمان بي تابش به ما خيره شد . مردي با صداي بلند و لهجه دار , شعري را با آواز سر داد و از همه خواست بر محمد و آلش صلوات بفرستند .
صداي صلوات مسافران در زير سقف كوتاه اتوبوس پيچيد و از لاي شيشه هاي آن به بيرون رفت و در هوهوي باد گم شد . جمعيت بار ديگر صلوات فرستادند . اين بار بلند تر و كشيده تر و پيكر مچاله شده ميثم را بر روي دست بلند كردند و با خود به سمت در خروجي صحن بردند . از جا برخستم و به سوي جمعيت دويدم . در برابرشان ايستادم و فرياد زدم :
- برادر مرا به كجا مي بريد ؟
اتوبوس ترمز كرد و ايستاد . جمعيت ايستاده بودند و بر و بر نگاهم مي كردند . ميثم از بالاي دستهاشان به من مي خنديد . مادر شانه هايم را مي ماليد و در حاليكه تكانم مي داد , صدا زد :
- پاشو . رسيديم . چرا داد مي زني ؟ خواب ديدي ؟
پلكهايم را از هم گشودم , مادر بر روي سرم خم شده بود و با ترديد نگاهم مي كرد . مسافران در حال پياده شدن از اتوبوس بودند . ما نيز از پي آنان پياده شديم . گنبد زرد امام رضا (ع) , از دور , نوراني و درخشان به چشم مي نشست .
چهار روز در مشهد بوديم . چهار روزي كه با گريه و دعا و عشق گذشت . صبح روز چهارم , در زيارت وداع با امام (ع) , هرآنچه كه در دل داشتم با او گفتم و با ضجه و گريه از او خواستم , شفاي ميثم را عطا كند .
روز پنجم , روز بازگشت بود . با نااميدي و تشويش , سوار اتوبوس شديم و به تهران برگشتيم .
***
دكتر چند بار عينكش را در روي بيني اش جابجا كرد و برگه هاي آزمايش را وارسي نمود . از زير عينك ذره بيني اش به من و پدر نگاهي انداخت . نگاهش پر سوال و مملو از ابهام و ترديد بود .
- چه اتفاقي افتاده ؟
از ما پرسيد . پدر گفت :
- اتفاق ؟ چه اتفاقي؟
دكتر عينكش را از چشم برداشت . عكسهاي راديولوژي كه از ميثم گرفته بوديم , بر روي صفحه نئون مانندي قرار داد و چراغ آنرا روشن كرد . به دقت به عكسها خيره شد و در حاليكه آثار ناباوري در چهره اش هويدا بود , به سمت ما برگشت و گفت :
- اين عكسها و آزمايشها , نشون مي ده كه بيمارتون بوسيله اتفاقي نادر و غير قابل باور , و شايد هم يك معجزه , از مرضي كه بدان مبتلا بوده اند رهايي يافته و شفا گرفته اند . در اين آزمايشها هيچ نشاني از ابتلاي بيمار به نان هوچكين مشاهده نميشه .
از خوشحالي از جا پريدم و فرياد كشيدم :
- ممنونم آقاي دكتر . انشااله هميشه خوش خبر باشيد .
همانجا بر زمين نشستم و سجده شكر بجا آوردم . پدر با چشماني خيس , مي خنديد و مي گريست.
هنوز در بهت و حيرت بود و آنچه را شنيده بود باور نمي كرد .
(1) نظر
- برچسب ها -
خُراسان از زمان ساسانيان به اينطرف نامي سنتي و كلي براي اشاره به نواحي شرقي ايران امروزي و شامل بخش عمدهء از افغانستان، تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان و بخشهايي از قرقيزستان امروزي بودهاست.
نام
در لغتنامه دهخدا آمدهاست كه كلمه «خراسان» واژهاي پهلوي است كه در متون قديمي به معني مشرق (خاور) در مقابل مغرب (باختر) به كار رفتهاست.[۱] و در منابع ديگر نيز خراسان در زبان قديم فارسي به معني خاورزمين مورد استفاده قرار گرفتهاست.
[۲]
ياقوت حموي جغرافيدان بزرگ ايراني چنين نوشتهاست:
“ خُر به فارسي دري، نام خورشيد و آسان گويا اصل و جاي شيء است ”
و سپس در شرح وجه تسميه خراسان به نقل از دغفل النسابه چنين مينويسد:
“ خراسان و هيطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر يك در شهري كه منسوب به آنها شد وارد شدند، هيطل در شهري معروف به هياطله در بالاي رود جيحون و خراسان در شهرهايي كه در زير رود جيحون بود فرود آمدند و هر قطعهاي به نام كسي كه در آن فرود آمد نامگذاري شد...[۳] ”
حافظ ابرو جغرافيدان مشهور، تعبير ديگري به كار برده و خوراسان را «آفتاب مانند» معني نموده و نقل كردهاست كه:
“ بعضي گفتهاند خورآسان، يعني به آساني بخور. [۴] ”
و بعضي نيز خراسان را سرزمين نوراني يا طالع نوشتهاند و آن را كلمهاي مركب از لفظ «خور» به معني خورشيد و «آسان» به معني شرق دانستهاند.[۵]
از بررسي نظرات ارائه شده چنين استنباط ميشود كه صورت درست واژه «خراسان»، خورآسان بودهاست كه بر اثر تطور زمان و شايد از باب تطابق نگارش به خراسان تبديل شدهاست.[۶]
[ويرايش]حدود و ثغور خراسان
شواهد تاريخي بيانگر آن است كه سرزمين خراسان در طول تاريخ، هيچ گاه داراي مرز ثابت جغرافيايي نبوده و تحت تاثير عوامل مختلف، محدودهاش همواره كاهش يا گسترش يافتهاست.
به طور سنتي سرزمينهاي شرق كوير نمك را خراسان خواندهاند ليكن حدود شرقي آن در طول تاريخ دستخوش تغيير بودهاست. معمولاً گفته ميشود كه خراسان از شرق به تركستان و هندوستان محدود بودهاست. خراسان را از شمال محدود به ماوراءالنهر ميدانند ليكن گاه ماوراءالنهر هم بخشي از خراسان به حساب آمدهاست. خراسان در زمان ساسانيان يكي از چهار ناحيهٔ اصلي كشور بود و يك مرزبان داشت.
در مورد حدود و موقعيت خراسان در عهد ساسانيان، كريستنسن بر طبق كاوشهاي هرتسفلد چنين مينويسد:
“ دروازههاي كاسپين نزديك ري، كوههاي البرز، گوشه جنوب شرقي بحر خزر، دره اترك. خطي كه از صحراي تجن گذشته و در زير قرقي به جيحون ميرسد موافق مسكوكات سكايي ساساني كه به دست آمده اين خط سرحدي از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامير ميرسد و از آنجا به سمت جنوب مايل گشته و به امتداد قطعهاي از جيحون كه بدخشان را در ميان گرفته سير كرده به قطعه هندوكش ميرسيدهاست از آن نقطه سرحدي به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوكش و ملحقات آن به جنوب هرات رسيده و در ناحيه جنوب ترشيز و خاف و قهستان (كوهستان) را قطع كرده، باز به دروازههاي كاسپين ميپيوستهاست. ”
ياقوت حموي جغرافيدان بزرگ ايراني در كتاب مراصدلاطلاع بر پايه برخي از پژوهشهاي خويش مينويسد:
“ خراسان سرزمين وسيع است كه يك طرف آن از جوين و بيهق به عراق ميرسد و طرف ديگرش از طغارستان (طخارستان) و غزنه و سبحستان (سيستان) به هند منتهي ميگردد. از شهرهاي آن نيشابور و هرات و مرو كه قسمتي از بلخ است و طالقان و نساء و ابيورد و سرخس ميباشد. جيحون و خوارزم را هم بعضي تابع آن شمردهاند و گفته شده خراسان داراي چهار كرسي بوده:
كرسي اول: ايرانشهر كه عبارت باشد از نيشابور، قهستان و طبين و حوادث و پوشنج (از نواحي هرات) و بادغيس (از توابع هرات كه در قديم شهري بزرگ و با صفا بودهاست) و طوس كه به طابران تصريح شده
كرسي دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابيورد و مرو رود و طالقان و خوارزم
كرسي سوم: طرف غربي رود جيحون و جرجان و خوارزم و طخارستان عليا و اندرانه (شهري نزديك هندوكش) و ساسان و بغلدن (شهري از نواحي بلخ) و والج (نام شهري در طخارستان)
كرسي چهارم: ماوراءالنهر، بخاراو شاش (چاچ) (كه در آنجا كمانهاي خوب ميساختند) و سغد (نزديك سمرقند كه آن را به سبب خوشي آب و هوا از بهشتهاي چهارگانه به شمار آوردهاند و بين جيحون و سمرقند). [۷]
”
التون ال.نيل در كتاب تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان مينويسد:
“
به طور كلي ميتوان خراسان خاص را سرزميني طولاني دانست، گسترده از نزديك كرانههاي جنوب شرقي درياي خزر تا بلنديهاي حصار مانند پامير و هندوكش، كه در نظريهاي ديگر و در مقطعي از تاريخ، مرزهاي آن از حلوان ياري تا شرق (آنجا كه خور برآيد) گسترده بودهاست.
در واقع خراسان گاهي شامل سرزمين پرنعمت جنوب درياي آرال (خوارزم) و نواحي آن سوي جيحون (ماوراءالنهر) و بسياري از فلات ايران ميشدهاست كه حدود شرقي آن تا چين ميرسيد ولي عملا اين مرز از بلخ و بخش معروف به طخارستان (باختر باستاني) آن سو تر ميرفت، و در مغرب به همين گونه حدود خراسان كمتر به مرزهاي زاگرس ميرسيد اما گاهي شامل قومس، جرجان، ري و بخشهايي از طبرستان ميگشت و با آن كه ماوراءالنهر غالبا با خراسان يكي گرفته ميشد ولي عملا آمودريا همان مرز شمالي خراسان شناخته ميشد و گاهي عملا تا اين حدود هم نميرسيد.[۸]
”
در دورهٔ اسلامي شهرهاي بلخ، هرات، مرو و نيشابور را چهار شهر اصلي خراسان بودند. از شهرهاي مهم ديگر خراسان ميتوان طوس، سرخس، بادغيس و بيهق (سبزوار امروزي) را نام برد.
استان خراسان
استان خراسان ايران پيش از تقسيم
استان خراسان به مركزيت شهر مشهد، تا سال ۱۳۸۳ با مساحتي معادل ۳۱۳٬۳۳۵ كيلومتر مربع ، وسيع ترين استان ايران بود كه حدود يك پنجم مساحت ايران را تشكيل ميداد.[۹]
اين استان از شمال و شمال شرق به جمهوري تركمنستان ، از شرق به كشور افغانستان ، از جنوب به استان سيستان و بلوچستان، از غرب به استان سمنان و استان اصفهان، از شمال غرب به استان گلستان، از جنوب غرب به استان كرمان و استان يزد محدود بود.
اين استان پس از سال ۱۳۸۳، به سه استان خراسان جنوبي به مركزيت بيرجند، خراسان رضوي به مركزيت مشهد و خراسان شمالي به مركزيت بجنورد تقسيم گرديد.
[ويرايش]تاريخچه
هخامنشيان
در دوران هخامنشيان، ايران به كشورهاي تابعه (ملوك الطوايفي) تقسيم ميشده و هر كشوري تحت فرماندهي حاكمي به نام خشترپاون (به زبان پارسي باستان) يا شترپاون (به زبان پهلوي) اداره ميشدهاست و اين نام به يوناني ساتراپ نيز ذكر گرديدهاست كه ساتراپي پرشوه، با نام ايالت شانزدهم (شامل پاربتها، خوارزميها، سغديها و هراتيها) با شمال خراسان قديم منطبق است و از طرف مغرب در دربند درياي گرگان با ساتراپي ماد همسايه بودهاست.
مركز ساتراپي پرشوه، شهر توس بودهاست كه ويشتاسب، پدر داريوش؛ ساتراپ آنجا بوده و در اين شهر مستقر بوده است.
به گفته هرودوت:
“ پارتها و خوارزميان و سغديها و آرينها در يك ساتراپي قرار داشتهاند و در تمام كتيبههاي ميخي در ذكر اسامي ولايات مملكت، پارت جدا نام برده شده و ايرانيان در موقع سياحت و گردش در ممالك خود سعي ميكردند حتيالامكان زودتر از پارت بگذرند. زيرا ولايات مزبور به واسطه فقر و بيچيزي قادر نبودند آذوقه موكب پرجمعيتشاهان را فراهم سازد..[۱۰] ”
اشكانيان
پس از مرگ اسكندر، ديورتوس، حاكم يوناني بلخ راه استقلال در پيش گرفت و پارت و گرگان استقلال يافتند.[۱۱] پس از سقوط دولت سلوكي و قدرت گرفتن اشكانيان، پارتها در سرزمين كوهستاني قديم جنوب شرقي درياي خزر ساكن شدند. اين منطقه محدود ميشد از شمال به دشت استرآباد و صحراي تركستان و از جنوب به كوير نمك و از جنوب از سلسلههاي البرز به طرف مشرق تا هرات امتداد داشت.
مركز خراسان باستان يا ايالت پارت در آغاز شهر نيسايه (نسا) بودهاست كه يونانيان آن را نيسا ميخواندند.
ساسانيان
لتون. ل. نيل درباره تشكيلات سياسي ساسانيان و وضعيت خراسان در عهد ساساني مينويسد:
“ ساسانيان خراسان را يكي از چهار استان كشور ميدانستند و آن را سرزمين شرق ميگفتند و اين استان به چهار بخش تقسيم ميشد. بنا به روايت اين بخشها عبارت بودند از مرو، نيشابور، هرات و بلخ [۱۲] ”
دوران اسلامي
شعمداني، قرن ۱۱ - ۱۲ ميلادي، يافت شده در خراسان، ايران
خراسان در دوران اسلامي به چهار قسمت نيشابور ، مرو ، هرات و بلخ تقسيم شده بود. در سال ۳۱ هجري قمري، اعراب روانه خراسان شدند و طخارستان را تصرف نمودند و در همين زمان ساكنين خراسان به دين اسلام گرويدند.
خراسان تقريبا به مدت ۲۰۰ سال زيرنظر حكومتهاي عرب بني اميه و عباسيان اداره ميشد تا اينكه در سال ۲۰۵ هجري قمري به دست سلسله طاهريان استقلال يافت.
در سال ۲۸۳ هجري قمري جزو متصرفات دولت صفاريان شد .
۴ سال بعد،(سال ۲۸۷ هجري قمري) اميراسماعيل ساماني بر عمر ليث غلبه كرد و خراسان جزو قلمرو سامانيان گرديد.
سلطان محمود غزنوي در سال ۳۸۴ هجري قمري خراسان را به تصرف خود در آورد و ۴۵ سال بر اين سرزمين حكومت كرد.
در سال ۴۲۹ هجري قمري، طغرل اول ، نيشابور را تصرف كرد و آنجا را مركز حكومت خود قرار داد. خراسان تا سال ۵۵۲ هجري قمري در قلمرو سلجوقيان قرار داشت و پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقي، اين سرزمين به دست خوارزمشاهيان افتاد.
با حمله مغولها در قرن هفتم هجري قمري، بسياري از شهرها و آباديهاي خراسان ويران شدند.
اين سرزمين در سال ۸۷۳ هجري قمري خراسان به تصرف پادشاهان گوركاني درآمد و ۴۰ سال پس از آن ( سال ۹۱۳ هجري قمري) ازبكها به رهبري شبيك خان، خراسان را مورد تهاجم قرار دادند. شاه اسماعيل صفوي به دفاع از اين سرزمين پرداخت و سرانجام از ازبكها شكست خورد. پس از آن خراسان دوباره مورد هجوم و تاخت و تاز ازبكها قرار گرفت كه سرانجام شاه عباس صفوي توانست آنان را تا ماوراءالنهر عقب براند.
معدن فيروزه در خراسان، ۱۹۰۹ ميلادي
پس از مرگ نادر شاه افشار به سال ۱۱۶۰ هجري قمري، بخشهاي شرقي اين سرزمين (هرات و بلخ) به تصرف احمد شاه دراني درآمد و در دوران قاجاريه با دخالت انگلستان و حمايت ان از احمد شاه دراني با بستن عهد نامه پاريس در سال ۱۲۷۳ هجري قمري، ايران متعهد شد كه در امور افغانستان دخالت نداشته باشد و از كليه دعاوي خود نسبت به هرات صرف نظر كند و قسمت شرقي خراسان به افغانستان كه تحت نفوذ انگلستان بود، واگذار گرديد. [۱۳]
تلاشهايي براي بازگرداندن هرات به ايران صورت گرفت كه با ناصر الدين شاه به بهانه بد آمدن استخاره از انجام آن خودداري كرد. فريدون آدميت تاريخ نگار برحسته:
“ ميرزا حسين خان سفير ايران در لندن متن اوليه ي قراردادي را با انگليسي ها تنظيم مي كند تا هرات دوباره به ايران بازگردد. متن را براي ناصرالدين شاه مي فرستند. ناصرالدين شاه از طريق ميرزا صادق استخاره مي كند و بد مي آيد،قرار داد هم منتفي مي شود.آن هم چه قراردادي؟ قراردادي كه قرار بود دوباره هرات را مطلقا زير حكومت ايران برگرداند ”
بخش شمالي خراسان (مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم) نيز در دوران قاجاريه مورد تهاجم روسها و تركمنها قرار گرفته و در سال ۱۲۹۹ هجري قمري ، بوسيله عهدنامه آخال ميان ايران و روسيه، كه رود اترك را مرز ايران قرار ميداد، از بدنه فلات ايران جدا گرديد.[۱۴]
[ويرايش]خراسان در آثار پيشينيان
در معني واژه خراسان ، فخرالدين اسعد گرگاني در مثنوي ويس و رامين خود چنين مي نويسد :
به لفظ پهــلوي هركــو شناسد خراسان آن بود كز وي خور آيد
خراسان را بود معني خورآيان كجاز و خور برآيد سـوي ايران
ناصر خسرو بلخي كه از يمگان بدخشان است گويد:
«مرا مكان به خراسان زمين به يمگان است
كسي چرا طلبد در سفر خراسان را»
جامي گويد:
هرجا كه رفت زورق حافظ به بحر شعر جامي سفينه تو به دنباله مي رود
نظم تو مي رود ز خراسان به شاه فارس گر شعر او ز فارس به بنگاله مي رود
بابر در تزك بابري مي گويد:
«هندوستاني غير هندوستاني را خراساني گويد. چنانچه عرب، غير عرب را عجم گويد، و در ميان خراسان و هندوستان دو بندر است يكي كابل و ديگر قندهار... .»
ابن بطوطه در سفرنامه خود گويد:
"همه خارجيان را در هندوستان خراساني مي خواندند".
[ويرايش]خراسان و آخرالزمان
در روايات فرجامشناختي مسلمانان پيرامون آخرالزمان به پرچمهاي سياه كه از خراسان راه افتاده و از پاي نمينشينند تا به اورشليم برسند اشاره شدهاست و توصيه اكيد شدهاست كه همه به آنان بپيوندند
(0) نظر
- برچسب ها -
بازىهاى خراسان عبارتند از:آب پشتكبازي، آفتاب مهتاب، آقا آقا ازچنه، ارنگارنگ، از گلاچى گل، استاد سهپايه، اشتركجا، پيشتر بيا، اِشرَت كجاست، اطلّو ماطلّو، الك دولك، اُوسَنَه بُلبُلُدم، بلوبلو، پادشا وزيلك، تپتپ خمير، تخممرغ بازي، تسمهتسمه، تُشلهبازي، توپ زنجير پله، چشم بسته، چوببازي، خانهنشان، خَردُرنه، خَرِسوز، دال بازي، دانه شفتالوبازي، دوزبازي، دوشودوشو، ذوقىذوقي، رهارها، سناچ، سنگسنگ چليپا، سنگ و پنج، شير بگير پلنگ اومد، شيطانكبازي، علىلمبك، عمو زنجيرباف، قايم موشك، كبد بِدي، كلاهبازي، كوكوخراب، كيه كيه در مىزنه؟، گرگم به هوا، گرگم و گله مىبرم، گوكِ كُر، لحافبازي، مُجل، ماتماتو، هرنگهرنگ و ... | ||
پشتكبازى | ||
يك نفر خم مىشود و ديگران از روى او مىپرند .
اشتر كجا، پيشتر بيا (تربتحيدريه ) |
بازيكنان به دو گروه تقسيم مىشوند و هركدام براى خود يك استاد انتخاب مىكنند. براى تعيين گروهى كه بايد بازى را شروع كند دو استاد بين خود تر يا خشك مىكنند. استادى كه برنده شده افراد خود را مىبرد و دور از چشم ياران رقيب، در گوشه ٔ خرابه يا در مكان تاريكى پنهان مىكند و خودش نزد گروه رقيب برمىگردد و به آنها مىگويد كه به دنبال آن بروند. گروه رقيب از او مىپرسد: 'اشتر كجا؟' و استاد مىگويد: 'پيشتربيا' . بههمين ترتيب گروه رقيب را كمكم به محل مخفىشدن ياران خود مىبرد، وقتى خوب نزديك شدند فرياد مىزند: هوى و افراد آن از تاريكى بيرون مىريزند. گروه رقيب فرار مىكند. اگر از افراد دسته ٔ پنهانشده كسى توانست يكى از افراد فرارى را بگيرد تا محلى كه بازى از آنجا آغاز شده و 'سرملّه' خوانده مىشود از او سوارى مىگيرد. گروه فرارى بايد با سرعت خود را به سرمله برساند .
تُشلهبازى (تيلهبازي) (مشهد ) |
به تعداد بازيكنان روى يك خط مستقيم و با فاصلهاى مساوى چالههاى كوچكى به قطر دو سانتيمتر و عمق ۲ - ۵/۲ سانتيمتر روى زمين حفر مىكنند. نفر اول بازي، تشله ٔ خود را لب چاله ٔ اول مىنشاند (در لهجه محلى شوند مىگويند). سپس نقطهاى را در امتداد چالهها با فاصله ٔ دو خانه بهعنوان نقطه ٔ شروع بازى تعيين مىكنند. بازيكنان بهترتيب از نقطه ٔ شروع تشلههاى خود را بهطرف چالهها مىزنند. در اينجا توافق مىكنند: لوكلى موكلى از سيخ تا سوزه قبوله (از سيخ تا سوزن قبول است ). در اينجا چندين وضع پيش مىآيد: يكى اينكه بازيكنى كه تشله را زده است تشلهاش به لبه ٔ چاله برمىخورد و برمىگردد (لوكلي) كه در اين حالت دوباره بايد آن را بزند. ديگر اينكه تشله به خانه برود يا به تشله ٔ بازيكن ديگر برخورد كند ( تير بزند) در اينصورت نيازى به تكرار بازى نيست . شكل ديگر تشله به لبه چاله بخورد و بهطرف چپ يا راست منحرف شود (موكلي) كه در اينصورت بازيكن مجدداً بايد تشله را بزند . هربار كه تشله بازيكنى به تشله ٔ يكى ديگر از بازيكنان بخورد يك امتياز مىگيرد. گاهى بازى بر سر پول انجام مىشود. (به ازاء هر تير مبلغى از قبل تعيين مىكنند). وقتى اين بازى دو نفره انجام مىشود، گرفتن سه خانه برابر با يك تير بهحساب مىآيد. در اينصورت وقتى هر چهارخانه گرفته شود بازى تمام مىشود .
سنگ سنگ چليپا (سبزوار ) |
بچهها در يك صف مىايستند و استاد در پشت سر آنها حركت مىكند و سنگ ريزه را به طورىكه كسى متوجه نشود در دست يكى از بازيكنان مىگذارد و مىگويد: 'سنگ سنگ چليپا / نه در زمين نه در هوا.' كسى كه سنگ ريزه را در دست دارد بايد قبل از اينكه ديگران متوجه شوند و او را بزنند از صف فرار كند و خود را به محلى كه قبلاً در خارج از صف تعيين شده برساند. اگر كسى قبل از خارج شدن از صف او را بزند او ديگر نمىتواند فرار كند و در صف باقى مىماند. اگر خود را به محل موردنظر برساند آن وقت استاد براى هريك از بازيكنان داخل صف نامى را انتخاب مىكند. بعد از بازيكن خارج از صف مىخواهد نام بازيكنان را حدس بزند. بازيكن حدس مىزند، اگر درست بود از آن كسى كه نام آن را درست حدس زده، از فاصله ٔ محلى كه ايستاده تا صف كولى مىگيرد. اگر موفق نشد دو بار ديگر فرصت حدس زدن دارد اگر در اين دوبار هم نتوانست حدس درستى بزند دوباره به صف برمىگردد .
علىلمبك (مشهد ) |
چوبى ضخيم را روى تكيهگاهى قرار مىدهند و دو بازيكن در دو سر آن مىنشينند و چوب بالا و پائين مىرود و بچهها مىخوانند: 'علىلمبك، شاخدمبك ' .
كشتى محلي، چوخه (قوچان - بجنورد - اسفراين - فريمان - چناران ) |
لباس مخصوص اين كشتى شلوارى است كه تا سر زانو مىرسد و روپوشى كه از بافتههاى پشمى و نخى محكم محلى است و چوخه نام دارد و بدون آستين مىباشد و شالى كه بازيكن به كمر مىبندد . مقررات كشتى شبيه ديگر كشتىهاى سنتى است، فقط در اين كشتى نمىتوان از يك خم و دست انداختن به پائين زانو استفاده كرد. در اين كشتى پُل زدن هم ممنوع است. بازنده كسى است كه شانه آن با زمين تماس حاصل كند. قضاوت در اين كشتى با پيشكسوتانى است كه باچوخه نام دارند. بنابر رسم محلى جايزه اين كشتى يك قوچ است .
كيهكيه در مىزنه؟ (طبس ) |
بازيكنان به وسط مىآيند و حاضران همراه با آهنگ تنبك و دايره دست مىزنند و بازى شورع مىشود. داستان مربوط به دخترى است كه خواستگاران بسيارى دارد و آنها پيوسته به منزل آنها مىآيند. مادر از او سئوالهائى مىكند و جوابهائى مىشنود . نمونه ٔ متن از اين قرار است : مادر: گل پري، نازپرى - ديشب لب بومد كه بود؟ كل كل غليوند چه بود؟ دختر: مرگ خودت، جون خودت كسى نبود - بچه ٔ تاجر بچه بود - تكه ٔ چپت آورده بود - بالاى سرم گذاشته بود - وقتى كه من بيدار شدم - پدر سگه بجسته بود - گل سرخ و گل زرد و گل ناز - شالا من باشم و يار .
گرگم و گله مىبرم (مشهد ) |
يكى گرگ مىشود و ديگرى چوپان. گوسفندان پشت سر چوپان دستهاى خود را در كمر يكديگر حلقه كرده و صف مىبندند. سپس گرگ مىخواند: 'گرگم و گله مىبرم' چوپان و گوسفندان با هم جواب مىدهند 'چوپون دارم نمىذارم' به اين ترتيب هركدام براى آن ديگرى رَجز مىخواند تا گرگ حمله مىكند و گوسفندان به اين طرف و آن طرف مىدوند. دست گرگ بههريك از بازيكنان كه برسد بازيكنن مىسوزد و از بازى خارج مىشود. بازى اينقدر ادامه پيدا مىكند تا ديگر گوسفندى نماند .
گوشهبازى (مشهد ) |
چهارنفر در چهار گوشه ٔ اتاق مىايستند و يك نفر در وسط باقى مىماند. بهمحض شروع بازى بازيكنان بايد جاهاى خود را با هم عوض كنند و نفر وسط هم بايد سعى كند جاى يكى از آنها را بگيرد. در صورتىكه موفق شود بازيكنى كه جاى خود را از دست داده در وسط مىماند .
(0) نظر
- برچسب ها -
پارك جنگلي وكيلآباد
از جمله تفرجگاهها و مراكز ييلاقي قديمي حاشيه شهر مشهد، منطقهاي است به نام وكيلآباد كه پيش از اين به «مير طراز» معروف بوده و در انتهاي بلواري به همين نام با مساحت بيش از هفتاد هكتار واقع شده است. اين مكان در گذشته جزء املاك وكيلالرعايا حاج حسين ملك بوده و در سال 1348ش به طور رسمي وقف شده است. از مهمترين ويژگيهاي اين مكان وجود درختان سر به فلك كشيده چنار و كاج و پستي بلنديهاي طبيعي ميباشد. آب موردنياز اين گردشگاه از طريق قناتي كه سرچشمه آن بند گلستان بوده تامين ميگردد و رودخانه بسيار زيبايي نيز در سطح آن جاري است. امروزه با ايجاد معابر و محوطهسازي داخل مجموعه، پيادهروي و نظاره چشماندازها و طبيعت آن به آساني صورت ميگيرد. علاوه بر جاذبههاي طبيعي، نزديك به اين مكان شهربازي بسيار وسيعي به نام «كوهستان پارك شادي» و محوطه باغ وحش احداث شده است. باغ وكيلآباد سرمايه طبيعي و گردشگاهي خاطرهانگيز همچون گذشته براي تمامي شهروندان و زائرين مشهدالرضا(ع) است كه در حقيقت بخشي از هويت اين شهر مذهبي به شمار ميآيد و توسعه شهر مشهد و گسترش فرهنگ استفاده از فضاهاي گردشگاهي ضرورت بازسازي كامل بوستان وكيلآباد را هر روز بيشتر ميكند، از همين حيث شهرداري در حال احيا و بازسازي و تبديل آن به بوستاني عظيم و باشكوه است. اين مكان علاوه بر فصول گرم سال در زمستان سرد با مناظر بسيار زيباي برخي محل تجمع زائرين و مجاوران علاقهمنداني است كه براي بازيها و سرگرمي با برف به وكيلآباد ميآيند تا لحظات خاطرهانگيزي را در اين تفرجگاه سپري نمايند.
منطقه ييلاقي شانديز
منطقه شانديز واقع در 38 كيلومتري غرب شهر مشهد از ديرباز به عنوان يكي از ييلاقات دشت توس مورد توجه بوده و در گذشته نيز راه كاروانروي تابستاني مسير شانديز به توس از پستي و بلنديهاي همين منطقه عبور ميكرده است. امروزه محور گردشگري شانديز را علاوه بر ويراني كه جنبه تاريخي دارد و داراي مزار و رباطي كهن ميباشد، روستاهاي سرآسياب، ارچنگ، خادر، شانديز، ابرده پايين، ابرده بالا و زشك تشكيل ميدهد. ورود به اين محور از امتداد بلوار وكيلآباد ممكن است. رودخانهها و درههاي متعدد شانديز اقليم متنوع و چشماندازهاي زيبايي از طبيعت را به بيننده عرضه ميكند. درختان و درخچههاي غيرمثمر در منطقه شامل چنار، سپيدار، اشن، ارغوان و ارس است و از گونههاي شاخص حياتوحش آن ميتوان به گوسفند وحشي، گراز، گرگ و... اشاره كرد، همينطور هدهد، توكاي سياه، دم جنبانك و... در فهرست پرندگان اين منطقه قرار دارد. رودخانههاي پر آب منطقه سبب پراكنش درختان، وجود باغهاي انبوه، مناظر متنوع و آب و هوايي مطبوع شدهاند كه همواره مورد استقبال ساكنان شهر مشهد و گردشگران منطقه واقع ميشود. علاوه بر آن زائرين بارگاه حضرت رضا(ع) براي گذران اوقات به اين مكان ميآيند و اين استقبال روز افزون گردشگران طبيعت نشانگر قابليتهاي طبيعي منطقه براي گسترش فعاليتهاي گردشگري است. در ابتداي ورود به شانديز فروشگاههايي ديده ميشود كه به عرضه صنايع دستي از جمله پوستين، گليم، ظروف سنگي هركاره و... اشتغال دارند. پارك شهر شانديز از اماكني است كه فضاي مطلوبي را براي استراحت موقتي خانوادهها به گردشگران و دوستداران طبيعت ارايه ميدهد. قابليتهاي شانديز آن را به عنوان يك منطقه نمونه بينالمللي گردشگري در كشور معرفي نموده است.
محور گردشگري ـ طبيعي مشهد به شانديز
روستاي سرآسياب
اين روستا در 5 كيلومتري شهر شانديز واقع گرديده و از شمال به اراضي لنگر از توابع ويراني، از جنوب به روستاي ارچنگ و همچنين از سمت شرق به پشته نغندر و از غرب به جاده شانديز و اراضي قرقي محدود ميشود. كه به دليل قرابت با ارتفاعات زشك و استقرار در مسير رودخانهها از آب و هواي بسيار معتدل و اقليمي مطبوع برخوردار است و به اين ترتيب يكي از مناطق ييلاقي محور گردشگري مشهد – شانديز محسوب ميشود.
روستاي ييلاقي خادر
روستاي خادر واقع در يك كيلومتري شانديز در درون درهاي زيبا به وسعت هزار هكتار قرار گرفته كه بافت آن نيز از چندين دره كوچك و بزرگ شكل گرفته است. دشتي ناهموار در ارتفاعات منطقه، در گذشته محل رويش گياهان دارويي بوده است. اراضي خادر با وضعيتي منحصربه فرد در حد فاصل دو رودخانه شانديز و نغندر قرار گرفته است. ارتفاعات اين منطقه مناسب براي كوهپيمايي خانوادهها است و وجود قنات و استخر در بخش غربي آن موسوم به سرچشمه محل اطراق مناسبي براي گردشگران محسوب ميشود.
پارك جنگلي شانديز
ييلاق شانديز علاوه بر ارتفاعات بسيار زيبا و مناظر بديع طبيعي، داراي پارك جنگلي به وسعت تقريبي 30 هكتار ميباشد كه رودخانه شانديز از حاشيه آن ميگذرد و براي گردشگران بيشترين امكانات و تسهيلات رفاهي از جمله زمين وسايل بازي كودكان، مراكز پذيرايي، فروشگاهها و اقامتگاه در نظر گرفته شده است.
روستاي ابرده پايين
واقع در 25 كيلومتري شمالغربي شهر طرقبه كه ميان درهاي است و پيرامون آن را ارتفاعات در برگرفته است. تنها رودخانهاي كه از آن ميگذرد، جريان آبي زشك ميباشد. مردم اين روستاي ييلاقي بيشتر به امر زراعت، باغداري و يا دامداري اشتغال دارند، آب و هواي اين ناحيه از شانديز معتدل كوهستاني است. اين منطقه به دليل وجود كوههاي مستعد در فصل زمستان به پيست اسكي براي علاقهمندان به اين ورزش تبديل ميشود و گروههاي ورزشي بسياري از گردشگران در اين فصل براي بهره بردن از طبيعت برفي اين ناحيه از ابرده ميآيند.
روستاي ابرده بالا
اين روستاي خوش آب و هوا در مسير رودخانه زشك واقع گرديده و با مناظر چشمنواز و دلانگيز همواره پذيراي گردشگران و زائرين ميباشد. باغات فراوان حاشيه رودخانه فضاي خاصي را براي اين منطقه ايجاد نموده و بيشترين مراكز پذيرايي و اطراقگاهها در همين مسير قرار دارد. اين مكان در محور گردشگري مشهد – شانديز واقع بوده و فاصله آن تا شهر شانديز 4 كيلومتر است.
محور گردشگري رودخانهاي خادر، ارچنگ، سرآسياب
يكي از محورهاي طبيعي در مسير مشهد ـ شانديز محور گردشگري رودخانهاي روستاهاي خادر، ارچنگ و سرآسياب ميباشد كه وجود رودخانههاي زشك و كنگ آن را ايجاد نموده و اين جريانها در زير پاي ارچنگ با هم تلاقي پيدا ميكند. مسير حركت اين رودخانه از سمت شانديز به مشهد ميباشد. وجود مناظر طبيعي اعم از ارتفاعات و باغات و پوشش گياهي مطلوب مسير دلپذير و خاطرهانگيزي را براي گردشگران و طبيعت دوستان به ارمغان آورده است. امروز حاشيه اين مكان با سايههاي دلانگيز و آرامشبخش، مأمن خانوادههاي متعددي است كه اوقات خود را در اين مسير سپري مينمايند.
روستاي زشك
اين روستا در امتداد جنوبشرقي رشته كوه بينالود و در سرچشمه دره شانديز واقع گرديده و به لحاظ چشماندازهاي زيبا و صفاي محيط واعتدال آب و هوا و باغهاي سرسبز ميوه، يكي از بهترين مناطق ييلاقي اطراف مشهد به شمار ميآيد. چشمهسارهاي متعددي اين منطقه را سيراب ميكند و به دليل وجود آب كافي داراي انواع محصولات باغي است. ارتفاع اين روستا از سطح دريا 2000 متر بوده و موقعيت آن درهاي است و در سراسر دره عريض زشك قرار گرفته است. پوشش گياهي آن را درختچههاي كوتاه كوهي، سماق، شاهدانه، كلپوره، اكليل كوهي و تمشك تشكيل ميدهد. همچنين از مزيتهاي اين روستا مسيرهاي خاص كوهنوردي است كه كوهنوردان با بهرهگيري از اقليم مطبوع به راحتي از مسيرهاي ايجاد شده ميتوانند به بالاي كوههاي زشك صعود نمايند از همين رو مناسب براي تفريح ورزشي است.
منطقه ييلاقي طرقبه
ييلاق طرقبه با وسعت 1600 كيلومترمربع در منطقهاي كوهستاني در امتداد بينالود واقع شده و در 15 كيلومتري مشهد در غرب انتهاي بلوار وكيلآباد قرار دارد. طرقبه داراي سابقهاي طولاني در تاريخ اين شهر است و به عنوان يكي از مناطق دشت توس به نام تروغبذ در قرون اسلامي مطرح بوده است. همينطور در طول سدههاي اسلامي به صورت گذرگاه و تفرجگاه نيز به شمار ميرفت. اين مكان در امتداد دره بسيار با صفايي واقع شده و از نظر زمينشناسي از بخشهاي دشت، پاي كوه و كوهستاني شكل گرفته است. طرقبه داراي آب و هواي سرد و خشك با تابستانهائي خنك و مطبوع مي باشد كه به دليل بالا بودن ارتفاع آن ميزان بارندگي اين منطقه نسبت به شهر مشهد بيشتر است. اين منطقه ييلاقي به دليل آب و هواي مطبوع همه روزه پذيراي زائرين، مسافران و مجاوران شهر مشهد است. پارك شهر طرقبه از ديگر محدودههاي در نظر گرفته توسط شهرداري است كه به دليل وجود نقاط مناسب محل مطلوبي براي استراحت خانوادهها در كنار طبيعت است. از مهمترين صنايع دستي منطقه علاوه بر بافتهها و ساختههاي بومي، سبدبافي است كه به سبب توريستي بودن طرقبه بازار اين توليدات از موقعيت مطلوبي برخوردار است. صنايع ظريف حصير بافي، در ميان گردشگراني كه به اين منطقه از مشهد سفر ميكنند جايگاه ويژهاي دارد. علاوه بر آن پرورش گل و گياه نيز از مشاغل فعال طرقبه است.
همچنين در دامنه شمالي رشته كوههاي بينالود واقع در غرب و جنوبغربي شهرستان مشهد درههاي باصفا و سرسبزي وجود دارد. درههاي زيباي مايان، دهبار و جاغرق در طرقبه با باغهاي ميوه فراوان از جمله اين درههاي سرسبز ميباشد.
-دره مايان شامل روستاهاي ازغد، مايان عليا، مايان سفلي و حصار كه اراضي كشاورزي و باغات آن از آب رودخانه مايان آبياري ميشود.
-دره دهبار شامل روستاهاي دهبار و كلاته آهن بوده و زمينهاي آن را رودخانه دهبار سيراب ميكند.
-دره جاغرق شامل روستاهاي جاغرق، عنبران، طرقدر و شهر طرقبه است كه از جريان رودخانه جاغرق بهره ميبرند همه روستاهاي مذكور در فهرست گردشگاههاي شهر مشهد قراردارد و در تمامي ايام سال به ويژه در فصول بهار و تابستان جمعيت فراواني از گردشگران و دوستداران محيط زيست را به سوي خود فرا ميخواند.
محور گردشگري، طبيعي مشهد ـ طرقبه
مناظر طبيعي بند گلستان
يكي از گردشگاههاي مهم و با طراوت مشهد منطقه گلستان با جاذبههاي طبيعي و مذهبي است و بند گلستان سازهاي آجري و عظيم است كه بر ابتداي دره پر آب طرقبه و به فاصله 4 كيلومتري از آن جلبنظر مينمايد. اين بند تاريخي در دوره تيموري ساخته شده و با توجه به مرمتها و بازسازيهاي اخير هنوز زيبايي و استحكام خود را به مانند گذشته حفظ نموده است.
بند گلستان و درياچه پشت آن در فصل بهار و تابستان منظره دلفريب و چشمنوازي را پديد ميآورد. با وجود تسهيلاتي از جمله فروشگاه، رستوران، قايقراني و... اين مكان به عنوان يك منطقه گردشگري آبي بازديدكنندگان بسياري را به سوي خود جلب ميكند.
روستاي گلستان
واقع در 5 كيلومتري مشهد، داراي مناظر كوهستاني و باغات ميوه با درههاي سرسبز كه به رغم وجود اين مواهب طبيعي از جمله بند گلستان، وجود آستان مقدسه امامزادگان ياسر و ناصر به اهميت گردشگري آن افزوده است.
روستاي ييلاقي حصار
روستاي حصار به فاصله 6 كيلومتر از مشهد در جنوبغربي اين شهر قرار دارد و فاصله آن تا طرقبه 3 كيلومتر ميباشد. اين روستا با دارا بودن 630 خانوار و جمعيت 23000 نفر يكي از پر جمعيتترين روستاهاي طرقبه است كه با توجه به ييلاقي بودن و وجود چشماندازهايي از طبيعت و كوهپايهاي همه روزه پذيراي تعداد بسياري از زائرين و مجاوران و طبيعت دوستان شهرمشهد ميباشد.
غار زري
اين غار در 9 كيلومتري جنوبغربي مشهد در مسير روستاي گلستان و كوهستانهاي اطراف رودخانه قرار دارد. دهانه اين پديده طبيعي در ارتفاع 10 متري زمين به سمت غرب قرار گرفته است. مسير غار داراي پيچ و خمهاي بسياري است و درون غار فاقد منابعي آبي است. بازديد از اين غار بسيار آسان است و وسيله نقليه نيز به حد كافي وجود دارد. ارتفاع اين نقطه از سطح دريا 1010 متر است.
روستاي ييلاقي جاغرق
اين نقطه ييلاقي در فاصله حدود 7 كيلومتري جنوب باختري طرقبه واقع شده و امتداد آن به مناطق ديگر از جمله عنبران، طرقدر، كردينه، تغاره و شانديز محدود ميشود. بنا به قولي قدمت اين روستا به پيش از اسلام ميرسد. آب و هواي آن معتدل كوهستاني است كه وجود باغات ميوه و ارتفاعات و درههاي پوشيده از گياه و چشماندازهاي زيبا و جذابيت خاصي به اين دره ييلاقي بخشيده است. روستاي جاغرق علاوه بر رودخانه فصلي داراي چندين رشته قنات و يك چشمه و آبشارهاي متعدد است كه در حاشيه آن رستورانهايي براي استراحت گردشگران ايجاد شده است. ارتفاع اين منطقه از سطح دريا 1500 متر ميباشد و بلنديهاي آن مناسب صعود براي تيمهاي كوهنوردي است.
ييلاق عنبران
واقع در يك كيلومتري طرقبه كه مناظر سرسبز و پوشش گياهي مطلوب آن باعث خوشبو شدن اين روستاي زيبا گرديده و سبب نامگذاري اين منطقه موسوم به عنبران شده است. مراكز پذيرايي حاشيه راه، باغات و چشماندازهاي طبيعي و سايههاي دلنواز و اطراقگاههاي خانوادگي از مزيتهاي عنبران به شمار ميآيد.
روستاي كوهپايهاي كنگ
كنگ يكي از مناطق ييلاقي و روستايي طرقبه است كه به دليل نوع استقرار سكونتگاههاي آن بر روي كوهپايه شبيه به ماسوله ميباشد و در دامنههاي شمالشرقي ارتفاعات بينالود، در ارتفاع 1800 متري از سطح دريا واقع شده است. اين منطقه در 16 كيلومتري طرقبه قرار دارد و به دليل وجود بلنديهاي چشمنواز همواره مورد توجه علاقهمندان و گردشگران است. پوشش گياهي دره مجاور به اين مكان زيبايي خاصي بخشيده و بيشتر باغات نيز در زمينهاي شيبدار اين روستا ايجاد شده كه با رودخانهها و چشمهسارها سيراب ميشود. ايجاد خانههاي پلكاني از ويژگيهاي اين روستاي كوهپايهاي است.
نغندر
منطقهاي است ييلاقي و سرسبز در ميان دره محصور ميان كوهها كه در 10 كيلومتري طرقبه واقع شده است و به دليل دارا بودن اقليم مطبوع و آب و هواي مناسب محل استراحت خانوادههاي علاقهمند به گردشگري طبيعت است. در ارتفاعات اين روستا نيز بقاياي قلعهاي كهن به چشم ميخورد.
محور گردشگري جاغرق ـ كردينه ـ درود (مسير مشهد به نيشابور)
اين مسير بسيار زيبا و با مناظر متنوع طبيعي از جاغرق آغاز گرديده و پس از طي حاشيه رودخانه، درهاي زيبا و همچنين ارتفاعاتي كه پوشيده از گياه ميباشد به كردينه امتداد مييابد.
در نهايت پس از كردينه نيز راه به سمت درود در نيشابور منحرف شده و در مجموع پس از 13 ساعت پيادهروي محض آبشار درود آشكار ميشود. مبدأ حركت در اين مسير براي گروههاي علاقهمند از جنب مسجد جامع جاغرق در مسير رودخانه ميباشد. اين راه در فصول گرما و زمستان از جذابيتهاي خاصي برخوردار است كه از مواهب طبيعي به شمار ميآيد.
پارك جنگلي بهمن
در امتداد ورود به منطقه طرقبه منطقهاي جنگلي ساماندهي گرديده كه با وجود درختان سرسبز و سر به فلك كشيده داراي سايههاي دلپذير براي استراحت گردشگران ميباشد. پارك جنگلي بهمن حدود 8500 مترمربع وسعت دارد.
پارك جنگلي كلاته قنبر
اين محوطه طبيعي در چهار كيلومتري نغندر واقع گرديده و وسعت آن 15 هكتار ميباشد. فعاليتهايي نيز براي گسترش اين مكان در حال انجام است تا قادر به ارايه خدمات بيشتر به طبيعت دوستان، زائرين و مجاوران باشند.
سد چاليدره
اين سد بر روي يكي از سر شاخههاي فصلي و كوچك حوزه آبريز گلستان واقع شده و عمليات اجرايي آن در سال 1376ش آغاز گرديده است. چاليدره با ارتفاع 34/5 متر و طول 150 متر و حجم مخزن 4/1 ميليون مترمكعب در سال 1381 به بهرهبرداري رسيد. وجود اين منبع عظيم آبي كه از طريق رودخانه جاغرق تامين ميگردد باعث مطلوبيت آب و هوا در اين منطقه گرديده و دليل وجود چشماندازهاي زيباي طبيعي در آن است. اين مكان داراي تسهيلات و امكانات رفاهي براي گردشگران و علاقهمندان ميباشد.
كمر مقبولا
در فاصله 3 كيلومتري طرقبه و يك كيلومتري دره داغستان منطقهاي به نام «كمر مقبولا» واقع است. اين منطقه بكر پوشيده از تخته سنگهاي آتشفشاني با جلوههايي بسيار زيباست، به نحوي كه ديدار از اين آثار سنگي با هياتهاي شگفتانگيز براي گردشگر خالي از لطف نخواهد بود. نزديك كمر مقبولا به صورت طبيعيترين پارك تفرجگاهي پذيراي علاقهمندان و گروههاي علمي خواهد بود. دسترسي به كمرمقبولا ازجاده كنار هتل طرقبه امكانپذير است.
محور گردشگري طرقبه به رغم برخورداري از مواهب طبيعت، داراي بوستانها و مركز خريد مهمي از جمله پارك بوستان، پارك لاله، پارك شهر، پارك و تپه نصوحآباد، پارك طلوع، پارك نيلوفر، باغ پونه و بازار بعثت با يكصد و بيست واحد تجاري ميباشد.
بند طرق
اين بند در 25 كيلومتري جنوبشرقي مشهد قرار دارد و بر روي رودخانه طرق در يكصد متري بالا دست بند قديمي طرق احداث شده است. ساختار اين سازه از نوع بتوني دو قوسي متقارن متشكل از 22 بلوك به عرض 14 متر ميباشد كه در سال 1361ش آغاز و در سال 1367ش به پايان رسيده است. طول تاج اين بند 322 متر است. بناي اوليه اين سازه آبي در زمان تيموري و به امر امير عليشير نوايي ساخته شده است. امروزه بند طرق با مناظر زيباي پيرامون آن يكي از گردشگاههاي مردم مشهد و زائرين بارگاه رضوي به شمار ميآيد و به عنوان يكي از تفرجگاههاي آبي شهر مشهد با وجود مناظر زيباي طبيعي پيرامون بند داراي اهميت فراواني است.
سد كارده
سد كارده در زمره گردشگاههاي آبي مشهد، در كيلومتر 20جاده اين شهر به كلات بر روي رودخانهاي به نام كارده واقع شده است. مسير دسترسي به اين منطقه گردشگاهي از انتهاي خيابان خواجهربيع ممكن ميباشد.
اين سازه از نوع بتوني دو قوسي متقارن با ارتفاع 67 متر و طول تاج آن 144 متر است كه توانايي ذخيره 44 ميليون متر مكعب آب را دارد. رودخانه كارده با جريان دايمي و مناظر بسيار زيباي چشمنواز كوهستاني يكي از زيباترين تفرجگاهها به شمار ميآيد. در اين مكان تسهيلاتي از جمله محل استراحت موقتي، سكو، فروشگاه و... براي زائرين و مسافران و شهروندان در نظر گرفته شده است.
غار كارده
يكي از پديدههاي طبيعي كارده، غاري است كه در سه كيلومتري روستاي كارده در 48 كيلومتري شمال مشهد قرار دارد. بررسيهاي اوليه مشخص نمود، اين غار بين يك تا سه متر عرض و عمق آن يكصد متر ميباشد دهانه غار به صورت يك شكاف سنگي است. اين غار كاملاً خشك است و پرتگاههاي خطرناكي دارد كه ورود به آن نياز به لوازم ايمن و آگاهي از مسايل غارنوردي است.
غار هندلآباد (هند و آباد)
در بخش تبادكان مشهد و در حدود 44 كيلومتري مشهد و به فاصله كمي از روستاي هندلآباد، غاري به همين نام وجود دارد. فضاي داخلي اين پديده طبيعي داراي ستونهاي آهكي استالاگتيت و استالاگميت است. طبق بررسيهاي اوليه طول غار 90 متر بوده و مردم اعتقاد به شفا بخشي چشمه دورن غار دارند.
بوستان طبيعي هفت حوض
يكي از معدود جاذبههاي طبيعي با مناظر چشمنواز جنوبشرقي مشهد بوستان هفت حوض با وسعت 570 هكتار ميباشد كه از نظر موقعيت در هفت كيلومتري اين شهر واقع گرديده است. براي ديدار از اين منطقه طبيعي و كوهسار بايد پس از طي مسير در شهرك سيدي، سه كيلومتر جاده خلج را پيمود. نام اين بوستان به دليل حوضچههاي طبيعي است كه در طي سالها و قرون متمادي با وجود ريزش آب از ارتفاع و نوع كاني ايجاد شده است. به طوري كه اولين حوضچه يك استخر كوچك بوده كه سرريز آب از آن به دومين حوضچه منتقل گرديده و اين روند تا هفت حوض ادامه مييابد. افزون بر اين به سبب ساختار طبيعي منطقه پس از طي مسير حوضچههاي بزرگ و كوچك متعددي نيز وجود دارد، فاصله حوضچهها از ابتداي مسير 1690 متر ميباشد كه بعضي از گذرها سنگريزهاي است. همچنين به دليل و جود سنگهاي صاف و صيقلي بايد جانب احتياط را پس از ورود به منطقه فراهم نمود. به گردشگران توصيه ميشود حتيالمقدور و به علت كوهستاني بودن منطقه بين طلوع تا غروب آفتاب از محيط طبيعي و دلپذير اين مكان استفاده نموده و وسايل و لوازم مناسب از قبيل كفش، لباس و... به همراه داشته باشند. از برنامههاي آتي اين مكان گردشگري طبيعي نصب پل معلق با جهت شمالي – جنوبي به طول 170 متر و عرض 5/1 متر است.
غار مغان پديده شگفتانگيز طبيعت
اين غار در حدود شصت كيلومتري جنوب مشهد پس از روستاهاي بالندر، اردمه، خان رود، در جنوب روستا و دره مغان و كوهپايههاي آن قرار گرفته است. ارتفاع اين نقطه از سطح دريا 2870 متر و بلندي آن از مناطق مجاور مشهد 1900 متر است. غار مغان براي نخستين بار در مرداد ماه سال 1324ش توسط يك تيم هفتاد نفري از كوهنوردان باشگاه ورزشي «نيرو و راستي» شناسايي و معرفي گرديد و براي دومين بار در سال 1326ش يك تيم كوهنورد به داخل آن رفتند، بنابر شواهد موجود و كشف فسيل حلزوني در مسير منتهي به آن ميتوان قدمت اين پديده را يكصد ميليون سال پيش و يا دوره دوم زمينشناسي تخمين زد. بنابر اين قدمت ساختار آن از البرز و دماوند بيشتر است. مدخلهاي ورودي غار در دو سوي آن ايجاد شده و هر چه بيشتر به عمق غار نزديك ميشويم پهناي آن زيادتر و راه به پايين امتداد مي يابد. در داخل غار چاههايي به صورت عمودي ايجاد گرديده كه فضاي داخلي آن را به سه قسمت مساوي تقسيم ميكند. بخشي از فضاي غار به آهكهاي كريستاليزه، استالاگتيت و استالاگميت اختصاص يافته است و تزيينات آهكي آن نيز شامل انواع پردهاي فندقي، اسفنجي و گل كلمي است.
اين غار داراي پرتگاههاي خطرناكي است و ورود به آن بدون راهنما و ابزار لازم امري خطرناك و غير منطقي به شمار ميآيد.
(0) نظر
- برچسب ها -
اقليت هاي مذهبي در ايران همواره مكان هايي را براي عبادت خود داشته و دارند كه از آن جمله مي توان به كليسا ها اشاره كرد. مشهد نيز از اين نظر مستثني نيست؛ البته بعد از مهاجرت اغلب اقليت هاي مذهبي از مشهد دو كليساي تاريخي و قديمي مشهد ديگر آن فعاليت قديمي خود را ندارند و تنها به تاريخ شهر مشهد پيوسته اند. ***كليساي ده دي،مكاني با ارزش هاي معماري و تاريخي كليساي ده دي مشهد با توجه به ارزش هاي معماري و تاريخي در تاريخ 25 مردادماه سال 84 از سوي اداره ميراث فرهنگي در فهرست آثار تاريخي - فرهنگي كشور به ثبت رسيده است. قدمت اين بنا به دوران پهلوي اول ميرسد و پلان ساختمان كليسا فرمي تقريبا ذوزنقهاي شكل دارد. اين ساختمان داراي دو گنبد مخروطي شكل است كه در راس هر دوي اين مخروط ها صليب قرار گرفته است و از ويژگي هاي بارز و منحصر به فرد اين ساختمان به شمار ميرود. گنبد بزرگتر در وسط ساختمان قرار دارد و صليب نصب شده در بالاي آن از جنس آهن است؛ در حاشيه زير گنبد رديفي از كاشي هاي سفيد رنگ قرار دارد كه منقش به گلي سبزرنگ مي باشد. گنبدي مخروطي شكل نيز در بالاي فضاي ورودي كليسا قرار دارد كه لايه بيروني آن همانند سقف شيرواني موجود در مجاور آن از جنس ورق گالوانيزه است. همچنين كتيبه اي سنگي در بالاي درب ورودي به سالن كليسا نصب شده است كه متن آن به زبان ارمني است و در زير آن تاريخ تاسيس كليسا را آورده اند. مكاني در داخل كليسا قرار دارد كه حكم سن را دارد و مراسم مذهبي در بالاي آن اجرا ميشده است. طبقه دوم كليساي "ده دي" مشهد مشابه فضاي طبقه پايين است. در گذشته مسيحيان مشهد در اين مكان عبادت مي كردند كه پس از مهاجرت آنها از مشهد اين كليسا به صورت متروكه باقي مانده است و هم اكنون خانوادهاي به عنوان سرايدار در آن زندگي ميكنند. اين كليسا هم اكنون در ميدان ده دي، خيابان امام خميني واقع است و مسووليت آن با فردي به نام آلفرد هاوان است. *** كليساي انجيلي مشهد، مكاني مسكوني به گزارش خبرنگار فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)_منطقه خراسان، كليساي انجيلي مشهد واقع در كوچه گلستان، پشت ساختمان صدا و سيما 2 واقع شده است. قدمت اين بنا نزديك به 70 سال و حدود 8 سال است كه كاربري گذشته خود را از دست داده و تبديل به بنايي مسكوني شده است و در طول اين مدت قسمت هايي از كليسا به ساختمان هاي اطراف فروخته شده است. كليساي انجيلي با دو درب آهني از سمت كوچه به حياط راه پيدا ميكند. درب سمت چپ كه درب اصلي است، از گوشه حياط به سمت ساختمان اصلي كليسا راه دارد. نماي اين ساختمان به شكل صليب است كه با نيم متر شكستگي و مرتفع تر شدن سقف ايجاد ميشود. فضاي داخل كليسا سالني مستطيل شكل به ابعاد 12×20 متر است كه طول آن مقابل به فضاي حياط است، دو پنجره در سمت راست و دو پنجره در ضلع سمت چپ و دو پنجره ديگر در طرفين درب ورودي قرار دارد. در انتهاي سالن، سني قرار دارد كه گوشه آن پيانويي قرارگرفته است و رو به روي ساختمان كليسا، ساختماني سه طبقه قرار دارد كه به عنوان مهمانسرا از آن استفاده ميكردند و از سمت شمال و جنوب داراي درب ورودي ميباشد. شايان ذكر است اين كليسا در حال حاضر مسكوني است و هيچ گونه فعاليتي ندارد.